کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پشه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پشه
/paš[š]e/
معنی
حشرهای ریز و بالدار از خانوادۀ مگس که نیشی خرطوممانند دارد و بدن انسان را نیش میزند؛ سارخک؛ سارشک.
〈 پشهٴ مالاریا: (زیستشناسی) پشۀ ناقل بیماری مالاریا که بیشتر در کنارههای آبهای راکد و باتلاقها یافت میشود؛ آنوفل.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
mosquito
-
جستوجوی دقیق
-
پشه
فرهنگ فارسی معین
(پَ ش ِ یا شِّ) (اِ.) حشره ای از راستة دو بالان جزو ردة بندپاییان که دارای اقسام و گونه های متعدد است : آنوفل ، مالاریا، خاکی و مانند آن .
-
پشه
لغتنامه دهخدا
پشه . [ پ َ ش َ / ش ِ / پ َش ْ ش َ / ش ِ ] (اِ) نوعی از حشرات دیپ تر نموسر که نیش آن ناقل بعض بیماریهاست . موشه . (لغت نامه ٔ اسدی ). سارخک . سارشک . سپیدپر. دَر. (برهان قاطع). بعوض . بَعُوضَه . بق . بَقَّه . (زمخشری ). بُدّ. خموش . طَیثار. طَثیار. ب...
-
پشه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) paš[š]e حشرهای ریز و بالدار از خانوادۀ مگس که نیشی خرطوممانند دارد و بدن انسان را نیش میزند؛ سارخک؛ سارشک.〈 پشهٴ مالاریا: (زیستشناسی) پشۀ ناقل بیماری مالاریا که بیشتر در کنارههای آبهای راکد و باتلاقها یافت میشود؛ آنوف...
-
پشه
دیکشنری فارسی به عربی
بعوضة
-
پشه
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: paša طاری: paša طامه ای: paša طرقی: paša کشه ای: paša نطنزی: paša
-
پشه
واژهنامه آزاد
پشه در زبان سنگسری به معنی پدر است پٍ شهٍ ( پشه همان پاینده یا پاییدن یا کسی که از خانواده مراقبت میکند را کویند )
-
واژههای مشابه
-
آغال پشه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) 'āqālpaše پشهغال؛ درختی که در آن پشۀ بسیار جمع شود؛ درخت نارون.
-
آغال پشه
فرهنگ فارسی معین
(پَ ش ِ) (اِمر.) درختی است بزرگ و بر آن کیسه هایی پدید آید که پشه در آن ها جای دارد؛ شجرة البق ، پش غال ، پشه - خار، سارخک دار، سارشک دار، نارون نیز گویند.
-
پشه بند
فرهنگ فارسی معین
( ~. بَ) (اِمر.) وسیله ای از پارچة توری که برای جلوگیری از آزار پشه آن را با بندها یا میله هایی بر روی بستر نصب کنند.
-
پشه غال
فرهنگ فارسی معین
( ~.) 1 - (ص .) جایی که پشه زیاد دارد. 2 - (اِ.) درختی از نوع نارون که پشة بسیار به خود جذب می کند.
-
پشه نامه
فرهنگ فارسی معین
(پَ ش ِ مِ) (اِمر.) صورت و سیاهة جهیز و اسباب زن که به خانة شوهر برند و به امضای داماد رسانند.
-
آغال پشه
لغتنامه دهخدا
آغال پشه . [ پ َش َ / ش ِ ] (اِ مرکب ) نام درختی که آن را به عربی شجرةالبق گویند. پشه غال . سارخکدار. سارشکدار. لامشگر. کژم . کنجک . ناژین . پشه خار. پشه دار. دردار. و نام دیگرآن سده است . و خریطه گونه ها بر آن پدید آید که پشه در آن جای دارد و بعضی گ...
-
قلعه پشه
لغتنامه دهخدا
قلعه پشه . [ ق َ ع َ پ َ ش ِ ] (اِخ ) از دههای تنکابن است . (ترجمه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 145).
-
النگ پشه
لغتنامه دهخدا
النگ پشه . [ اُ ل َ گ ِ پ ُ ش ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پایین ولایت بخش فریمان شهرستان مشهد در6 هزارگزی شمال خاوری فریمان ، سر راه مالرو عمومی شاهین گرماب خارزار، در دامنه واقع و معتدل است . سکنه ٔ آن 151 تن شیعه ٔ فارسی زبانند. آب آن از قنات و مح...