کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پشمناک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پشمناک
لغتنامه دهخدا
پشمناک . [ پ َ ] (ص مرکب ) باپشم . پرپشم . وَبِر. اَوبَر: أذن ٌ مهو بره ؛ گوش بسیارموی یا پشمناک . بعیرٌ هبر؛ شتر پرگوشت پشمناک . کبش موسب ؛ قچقارِ پشمناک .ناقه ٔ هَبِرَه ؛ شتر پرگوشت پشمناک . (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
وبرة
لغتنامه دهخدا
وبرة. [ وَ ب ِ رَ ] (ع ص ) مؤنث وَبِر و آن به معنی پشمناک از شتر و خرگوش و غیره . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شتر ماده ٔ پشمناک . (ناظم الاطباء).
-
وبراء
لغتنامه دهخدا
وبراء. [ وَ ] (ع ص ) مؤنث اوبر به معنی شتر ماده ٔ پشمناک . (منتهی الارب ). بسیار پشمناک از شتر و خرگوش و جز آن . (ناظم الاطباء). رجوع به اوبر شود. || (اِ) گیاهی است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
وبر
لغتنامه دهخدا
وبر. [ وَ ب ِ ] (ع ص ) پشمناک از شتر و خرگوش و مانند آن . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
موسب
لغتنامه دهخدا
موسب . [ س ِ ] (ع ص ) کبش موسب ؛ قچقار پشمناک . (منتهی الارب ، ماده ٔ وس ب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مؤسب .
-
مهوبرة
لغتنامه دهخدا
مهوبرة. [ م ُ هََ ب ِ رَ ] (ع ص ) شتر ماده ٔ بسیارگوشت . (منتهی الارب ). || گوش بسیارموی یا پشمناک . (منتهی الارب ). اذن مهوبرة؛ گوش بسیارموی . (مهذب الاسماء).
-
اوبر
لغتنامه دهخدا
اوبر. [ اَ ب َ ] (ع ص ) پشمناک از شتر و خرگوش . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بسیارپشم . (مهذب الاسماء) (تاج المصادر بیهقی ).- بنات اوبر ؛ نوعی از سماروغ ریزه ٔ پشم خاکسترگون . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
هبر
لغتنامه دهخدا
هبر. [ هََ ب ِ ] (ع ص ) جمل هبر؛ شتر بسیارگوشت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). شتر بسیارگوشت . (اقرب الموارد). بعیر هبر وبر؛ شتر پرگوشت پشمناک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || ضرب هبر؛ ضربی که پاره ای از گوشت را ببرد. هبیر. هابر. (...
-
وبر
لغتنامه دهخدا
وبر. [ وَ ب َ ] (ع اِ) جانوری است . (منتهی الارب ). جانوری است شبیه به گربه ٔ کبود و لیکن دم ندارد و از پوستش پوستین سازند و نرم و لطیف است . (برهان ) (از انجمن آرا). و آن را به فارسی ونگ گویند و به ترکی سعور، وبرة یکی آن یا مؤنث آن . (آنندراج ). سم...
-
ناک
لغتنامه دهخدا
ناک . (پسوند) پسوند اتصاف است ، پهلوی : ناک . این پسوند با الحاق به اسماء یا به بن کلمات فعلی ، تشکیل صفت میدهد. از این قبیل است : خشمناک ، ترسناک ، دردناک ، شرمناک ، پرهیزناک و آموزناک . این پسوند از پهلوی آمده و به نظر می رسد که مرکب باشد از پسوند ...