کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پشماگند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پشماگند
/pašmāgand/
معنی
۱. آگنده از پشم.
۲. (اسم) روکش ستور که لای آن پشم دوخته باشند؛ پالان؛ جُل: ◻︎ که به جان آمدم ز محنت و بند / داغ و بیطار و بار و پشماگند (سعدی۲: ۷۴۰).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
پشماگند
فرهنگ فارسی معین
( ~ گَ) (اِ.) = پشماکند: آگنده از پشم ، روکشی برای پشت چهارپایان که آن را از پشم پر می کنند، پالان چهارپایان .
-
پشماگند
لغتنامه دهخدا
پشماگند. [ پ َ گ َ ] (ن مف مرکب ، اِ مرکب ) چیزی باشد که آنرا پرپشم کنند و مابین پشت ستور و تنگ بار گذارند. (برهان قاطع). خوی گیر. زین یا جل شتر که پالان بر زبر آن نهند. بَردَعَة. (منتهی الارب ). بَرذَعَة. (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). حِلس . (دستور...
-
پشماگند
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: pašmākand] ‹پشماکند، پشمآگند› [قدیمی] pašmāgand ۱. آگنده از پشم.۲. (اسم) روکش ستور که لای آن پشم دوخته باشند؛ پالان؛ جُل: ◻︎ که به جان آمدم ز محنت و بند / داغ و بیطار و بار و پشماگند (سعدی۲: ۷۴۰).
-
جستوجو در متن
-
ولایا
لغتنامه دهخدا
ولایا. [ وَ ] (ع اِ) ج ِ وَلیّة، و آن توشه ای است که زن جهت مهمانی فرودآینده مهیا کند. (از منتهی الارب ). || پشماگند یا آنچه زیر پشماگند گسترند. (اقرب الموارد) (آنندراج ). رجوع به ولیة شود.
-
بردعی
لغتنامه دهخدا
بردعی . [ب َ دَ ] (ص نسبی ) منسوب است به بردع ، پشماگند فروش . (تفلیسی ). پالان گر و زین فروش و زین گر. (آنندراج ).
-
بردعة
لغتنامه دهخدا
بردعة. [ ب َ دَ ع َ ] (ع اِ) گلیم سطبر (ستبر) که در زیر پالان بر پشت ستور نهند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ج ، برادع . (منتهی الارب ). پشماگند. (نصاب ).
-
وکاف
لغتنامه دهخدا
وکاف . [ وِ / وُ ] (ع اِ) اکاف .پشماگند. (منتهی الارب ). پالان خر. (مهذب الاسماء). پالان خر و اسب . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). برذعه ٔ حمار،و در لسان آمده برذعه ٔ خر و شتر و استر. (از اقرب الموارد). ج ، وُکُف . (اقرب الموارد) (مهذب الاسماء).
-
دربی
لغتنامه دهخدا
دربی . [ دَ ] (اِ) دربه . درپه . درپی . پینه و پیوندی که بر جامه دوزند. (برهان ). پینه و درپی و پاره ای که بر جامه و جز آن دوزند. (ناظم الاطباء). رقعه . وصله : سیه گلیم خری ژنده جل و پشماگندکه ژندگیش نه دربی پذیرد و نه رفو. سوزنی .رجوع به دربه و درپه...
-
ایکاف
لغتنامه دهخدا
ایکاف . (ع مص ) (از «وک ف ») چکیدن سقف خانه از باران . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد). || پشماگند بستن بر ستور. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).پالان بر گردن خر نهادن . (تاج المصادر بیهقی )...
-
ولیة
لغتنامه دهخدا
ولیة. [ وَ لی ی َ ] (ع ص ، اِ) مؤنث ولی . (اقرب الموارد). رجوع به ولی (از ع ، ص ، اِ) شود. || پشم آگند یا آنچه زیر پشماگند گسترند. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). برذعة. (اقرب الموارد). پالان خر و اسب . (غیاث اللغات از شرح نصاب ). || توشه ای که زن جه...
-
سیه گلیم
لغتنامه دهخدا
سیه گلیم . [ ی َ ه ْ گ ِ ] (ص مرکب ) کنایه از بدبخت و سیه روز. (برهان ) (آنندراج ) : دیو سیه گلیم بر آن بود تاکندهمچون گلیم خویش لباس دلم سیاه . سوزنی .سیه گلیم خری ژنده جُل ّ و پشماگندکه زندگیش نه درپی پذیرد و نه رفو. سوزنی .کاندر شفاست عارضه ٔ هر س...
-
درپی
لغتنامه دهخدا
درپی . [ دَ ](اِ) درپه . درپین . دربه . دربی . پینه و پیوندی که برجامه دوزند. (برهان ). اگرچه اصل آن درپی بوده ، به فتح بای پارسی ، اکنون به کسر، با اعمی و موسی قافیه کنند. (انجمن آرا) (آنندراج ). رقعه . (از منتهی الارب ).وصله . و ژنگ . پاره : جئة؛ د...
-
رفو
لغتنامه دهخدا
رفو. [ رَ / رُ ] (از ع ، اِمص ، اِ) درست کردن و اصلاح دادن جامه ، در منتخب اللغات به ضم «راء». (غیاث اللغات ). پیوند شال وجامه ٔ پاره شده و سوراخ شده بنوعی که معلوم نشود و مانند اول گردد. (ناظم الاطباء) (از برهان ). از رَفْوْ عربی است «واو» را بدل به...
-
لوت
لغتنامه دهخدا
لوت . (اِ) غذا. طعام . اصطلاحی متداول خانقاه و تکیه ٔ درویشان و صوفیان ، چنانکه در شعرهای مولوی همیشه با صوفی همراه آمده و در عبارت مقامات حمیدی نیز که ذیلاً بیاید. اقسام طعامهای لذیذ و طعام در نان تنک پیچیده . (از جهانگیری ) : خواستم تا از فائده ٔ آ...