کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پشت مغز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
توران پشت
لغتنامه دهخدا
توران پشت . [ پ ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان پشت کوه است که در بخش نیر شهرستان یزد واقع است و 1165 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیای ایران ج 10).
-
دره پشت
لغتنامه دهخدا
دره پشت . [ دَرْ رَ پ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سنگر کهدمات بخش مرکزی شهرستان رشت . واقع در 128هزارگزی جنوب خاوری رشت و 3هزارگزی باختر راه شوسه ٔ رشت به امام زاده هاشم ،با 237 تن سکنه . آب آن از نهر گلی رود از سفیدرود و راه آن مالرو است . (از فرهن...
-
سنگ پشت
لغتنامه دهخدا
سنگ پشت . [ س َ پ ُ ] (اِ مرکب ) جانوری است از دسته ٔ خزندگان که آنرا کشف و باخه نیز گویند و به هندی کچهوا نامند. (غیاث ). کشف . (فرهنگ رشیدی ). جانوری است معروف که او را لاک پشت و کاسه پشت نیز گویند. (برهان ). خشک پشت . سلحفاة. ابوالمتجمل . باخه . ظ...
-
سیاه پشت
لغتنامه دهخدا
سیاه پشت . [ پ ُ ] (اِ مرکب ) نوعی از کبوتران . (آنندراج ).
-
شوره پشت
لغتنامه دهخدا
شوره پشت . [ رَ /رِ پ ُ ] (ص مرکب ) سرکش و نافرمان . (ناظم الاطباء).
-
شوریده پشت
لغتنامه دهخدا
شوریده پشت . [ دَ / دِ پ ُ ] (ص مرکب ) سرکش و نافرمان . (ناظم الاطباء). شورپشت . (از آنندراج ). رجوع به شورپشت شود.
-
کاسه پشت
لغتنامه دهخدا
کاسه پشت . [ س َ / س ِ پ ُ ] (اِ مرکب ) لاک پشت و کشف را گویند. (برهان ). سوراخ پا. سولاخ پا. باخه . سلحفات : لقمه خور چرب کرد، زو فلک کاسه پشت ورنه شدی خشک شیر دایه ٔ اطفالگان . سیف اسفرنگی (از جهانگیری ).|| کنایه از آسمان هم هست . (برهان ) (آنندراج...
-
لته پشت
لغتنامه دهخدا
لته پشت . [ ل َ ت َ پ ُ ] (اِخ ) نام یکی از دیههای لاریجان . (مازندران و استرآباد رابینو ص 115).
-
ماهی پشت
لغتنامه دهخدا
ماهی پشت . [ پ ُ ] (ص مرکب ) هر چیز که میان وی بلند و اطرافش پست باشد. (ناظم الاطباء). آنچه به شکل ماهی باشد یعنی وسط آن برجسته و طرفینش پست باشد. || (اِ مرکب ) خرپشته . (ناظم الاطباء).
-
اسطلخ پشت
لغتنامه دهخدا
اسطلخ پشت . [ اِ طَ پ ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان هزارجریب بخش چهاردانگه ٔ شهرستان ساری واقع در 36000 گزی شمال کیاسر، کنار راه عمومی هزارجریب . کوهستانی . جنگلی . معتدل مرطوب . سکنه 475 تن ، شیعه ، مازندرانی ، فارسی زبان . آب آنجا از چشمه . محصول آنجا غ...
-
بابل پشت
لغتنامه دهخدا
بابل پشت . [ ب ُ پ ُ ] (اِخ ) یکی از نواحی مشهدسر. (سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 116 قسمت انگلیسی چ قاهره 1342 هَ . ق .). دهی از دهستان پازوار بخش بابلسر شهرستان بابل در 3هزارگزی جنوب بابلسر، کنار شوسه ٔ بابل به بابلسر. دشت ، معتدل مرطوب ، ...
-
بالارود پشت
لغتنامه دهخدا
بالارود پشت . [پ ُ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان رودبنه ٔ بخش مرکزی شهرستان لاهیجان که در 12 هزارگزی شمال خاور رودبنه درجلگه واقع است . ناحیه ایست دارای آب و هوای معتدل مرطوب و 1125 تن سکنه ، آب آن از چشمه و سفیدرود تأمین میشود. محصول عمده ٔ آن برنج و...
-
پشت بام
لغتنامه دهخدا
پشت بام . [ پ ُ ت ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) غلطی است بمعنی بام و سطح در تداول عوام . بام به معنی سقف یعنی پوشش فوقانی اطاق است نه سطح ِ فوقانی این پوشش بنابراین پشت در معنی بالا و روی بکار رفته است .
-
پشت بدادن
لغتنامه دهخدا
پشت بدادن . [ پ ُ ب ِ دَ ] (مص مرکب ) ادبار. (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). دبور. || گریختن از میدان جنگ . فرار از خصم .
-
پشت برآوردن
لغتنامه دهخدا
پشت برآوردن . [پ ُ ب َ وَ دَ ] (مص مرکب ) روی گردانیدن : بگیرید یکسر ره زردهشت بسوی بت چین برآرید پشت .دقیقی .