کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پشت مازه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پشت مازه
/poštmāze/
معنی
۱. تیرۀ پشت؛ ستون فقرات.
۲. گوشتی که در دو طرف ستون فقرات گاو و گوسفند جا دارد و برای کباب کردن مرغوبتر است؛ راسته.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
پشت مازه
فرهنگ فارسی معین
(پُ. زِ) (اِمر.) 1 - تیرة پشت ، ستون فقرات . 2 - گوشتی که بر دو طرف ستون فقرات جای دارد، راسته .
-
پشت مازه
لغتنامه دهخدا
پشت مازه . [ پ ُ زَ / زِ ] (اِ مرکب ) پشت مازو. سلک استخوانهای میان پشت . (برهان قاطع). گوشت دو جانب ستون فقرات . راسته . پشت مزه . پشت ناو. (زمخشری ). صلب . فاقِره : بدان گهی که بطعن سنان و زخم تبرز پشت مازه ٔ گردان گریز جوید باه بر آسمان ز پس گرد و...
-
پشت مازه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پشتمازو› (زیستشناسی) [قدیمی] poštmāze ۱. تیرۀ پشت؛ ستون فقرات.۲. گوشتی که در دو طرف ستون فقرات گاو و گوسفند جا دارد و برای کباب کردن مرغوبتر است؛ راسته.
-
واژههای مشابه
-
پُشْتَ
لهجه و گویش گنابادی
poshta در گویش گنابادی یعنی خاک هایی که روی هم انبار شده اند ، چیزهایی که روی هم انبار شده اند.
-
پُشت
لهجه و گویش گنابادی
posht در گویش گنابادی یعنی یار ، یاور ، پشتیبان ، عقب
-
پِشت
لهجه و گویش بختیاری
pešt پیشت، صوتى براى دور کردن گربه.
-
پشت به پشت دادن
فرهنگ فارسی معین
( ~. بِ. ~. دَ) (مص ل .) 1 - متحد شدن . 2 - به هم کمک کردن .
-
پشت به پشت دادن
لغتنامه دهخدا
پشت به پشت دادن . [ پ ُ ب ِ پ ُ دَ ] (مص مرکب ) یا پشت به پشت هم دادن یا پشت به پشت آوردن یا پشت پشت آوردن یا پشت پشت دادن یا پشت بر پشت آوردن ؛ درانجام کاری بیکدیگر یاری دادن . متحد شدن . اتفاق کردن . اتحاد کردن . مظاهرت . معاضدت . مساعدت : اگر پشت ...
-
پشت هم ،پشت سر هم
لهجه و گویش تهرانی
پیاپی
-
کبود پشت
لغتنامه دهخدا
کبود پشت . [ ک َ پ ُ ] (ص مرکب ) که پشت کبود دارد. || (اِ مرکب ) کنایه از آسمان است . (آنندراج ) (برهان ). آسمان . (مجموعه ٔ مترادفات ). و رجوع به کبود حصار و کبود تشت شود.
-
کمان پشت
لغتنامه دهخدا
کمان پشت .[ ک َ پ ُ ] (ص مرکب ) کوزپشت . (آنندراج ). آنکه پشت وی خمیده باشد. (ناظم الاطباء). گوژپشت . (فرهنگ فارسی معین ). آنکه پشت او چون کمان خمیده باشد : قسم به صیدفکن غم کش کمان پشتی که آه را ز دمش تیر بر نشان آمد. ظهوری (از آنندراج ).- گوژ کمان ...
-
گل پشت
لغتنامه دهخدا
گل پشت . [ گ ُ پ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پنجکرستاق بخش مرکزی شهرستان نوشهر واقع در 50000 گزی جنوب نوشهر هوای آن سرد و دارای 20 تن سکنه است . آب آن از چشمه و محصول آن غلات و ارزن است . شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایرا...
-
گل پشت
لغتنامه دهخدا
گل پشت . [ گ ُ پ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پیشین بخش راسک شهرستان ایرانشهر واقع در 10000گزی جنوب راسک ، کنار راه فرعی راسک به پیشین . هوای آن گرم و دارای 500 تن سکنه است . آب آن از رودخانه ومحصول آن غلات ، خرما و برنج است . شغل اهالی زراعت و راه آ...
-
گسسته پشت
لغتنامه دهخدا
گسسته پشت . [ گ ُ س َس ْ ت َ / ت ِ پ ُ ] (ص مرکب ) بی مدد. بی پشت و پناه : همی شدند به بیچارگی هزیمتیان گسسته پشت و گرفته گریغ را هنجار.عنصری .