کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پشت سر نهاده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
کوزه پشت
لغتنامه دهخدا
کوزه پشت . [ زَ / زِ پ ُ ] (ص مرکب ) کوزپشت . (آنندراج ). کوزپشت و احدب .(ناظم الاطباء). پشت خمیده . کوژپشت . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کوزه و کوز شود. || (اِ مرکب ) آسمان . (آنندراج ). فلک و آسمان . (ناظم الاطباء).
-
کوه پشت
لغتنامه دهخدا
کوه پشت . [ پ ُ ] (ص مرکب ) بر وزن و معنی کوزپشت است که به عربی هضبه خوانند. (برهان ). کج و خمیده و کوزپشت . (ناظم الاطباء). ظاهراً مصحف «کوزپشت » است ، ولی لغتاً صحیح می نماید. (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). || قوی پشت . (از فرهنگ فارسی معین ).
-
پشت کردن
واژگان مترادف و متضاد
اعراض، رویگردانی
-
سخت پشت
لغتنامه دهخدا
سخت پشت .[ س َ پ ُ ] (ص مرکب ) محکم . استوار. سفت : چون آن گرد روی آهن سخت پشت بنرمی در آمد ز خوی درشت .نظامی .
-
علت پشت
لغتنامه دهخدا
علت پشت . [ ع ِل ْ ل َ ت ِ پ ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بیماری ابنه . (ناظم الاطباء). داءالمشایخ . علت مشایخ .
-
هفت پشت
لغتنامه دهخدا
هفت پشت . [ هََ پ ُ ] (اِ مرکب ) هفت نسل که پس از هر کسی از او و فرزندانش در وجود آیند. مقابل هفت جد.- هفت پشت کسی را به سگ آبی رساندن ؛ کسی را به تعریف غیرواقع به کمال اغراق و مبالغه ستودن ، مثلاً شخصی در تعریف شخصی یا چیزی اغراق از حد برد، گویند: ...
-
هم پشت
لغتنامه دهخدا
هم پشت . [ هََ پ ُ ] (ص مرکب ) موافق و متحد. همدست : چو هم پشت باشید با همروان یکی کوه کندن ز بن بر توان . فردوسی .بکوشید و هم پشت جنگ آوریدجهان را به کاوس تنگ آورید. فردوسی .مبارزانی همدست و لشکری هم پشت درنگ پیشه به فر و شتاب کاربه کر. فرخی .اگر صب...
-
یک پشت
لغتنامه دهخدا
یک پشت . [ ی َ / ی ِ پ ُ ] (ص مرکب ) موافق و یاریگر با یکدیگر. دو کس که در کاری با هم متفق و همنشین و موافق باشند. (یادداشت مؤلف ). || (ق مرکب ) پشت سرهم . متوالیاً : چرخ که یک پشت ظفرساز توست نُه شکم آبستن یک ناز توست .نظامی .
-
هتکه پشت
لغتنامه دهخدا
هتکه پشت . [ هََ ک ِ پ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بیشه ، بخش مرکزی بابل . واقع در 5/5 هزارگزی جنوب خاوری بابل و 1/5 هزارگزی خاور شوسه ٔ بابل به گنج افروز. در دشت قرار گرفته و هوایش معتدل مرطوب و مالاریایی است . سکنه ٔ آن 220 تن میباشد. از رودخانه ٔ...
-
کاسه پشت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از عربی. فارسی] (زیستشناسی) kāsepošt =لاکپشت
-
گسسته پشت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] gostepošt ۱. شکستهپشت.۲. [مجاز] بیپشتوپناه.
-
back cut/ backcut
پشتبُری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] آخرین برش در جهت مخالف مسیر افتادن درخت و کمی بالاتر از خط زیربُری
-
buttressed
پشتبنددار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی عمران] دارای پشتبند
-
dorsum of foot, dorsal region of foot, dorsum pedis, regio dorsalis pedis
پشت پا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم تشریحی] سطحی از پا که در حالت ایستاده رو به بالاست
-
dorsum of hand, dorsum manus
پشت دست
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم تشریحی] ناحیهای در سطح پسین دست بین مچ و انگشتان