کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پشت در نشین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
گسسته پشت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] gostepošt ۱. شکستهپشت.۲. [مجاز] بیپشتوپناه.
-
buttressed
پشتبنددار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی عمران] دارای پشتبند
-
back of bow
پشت کمان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] ← پشت
-
آب پشت
فرهنگ فارسی معین
(بِ پُ) (اِمر.) منی ، آب مرد.
-
پشت دادن
فرهنگ فارسی معین
( ~. دَ) (مص . ل ) 1 - به چیزی تکیه دادن . 2 - روگردانیدن ، پشت به میدان جنگ کردن .
-
پشت داشتن
فرهنگ فارسی معین
( ~. تَ) (مص ل .) 1 - همت داشتن . پشتکار داشتن . 2 - حامی داشتن ، پشتوانه داشتن .
-
پشت دستی
فرهنگ فارسی معین
( ~. دَ) (ص نسب .) (اِمر.) 1 - زدن به پشت دست کسی . 2 - دستکش بی پنجة زنان .
-
پشت گلی
فرهنگ فارسی معین
( ~.گُ) (اِمر.) صورتی پررنگ ، قرمز کم رنگ .
-
پشت نهادن
فرهنگ فارسی معین
( ~. نَ دَ) (مص ل .) پشت دادن ، استناد.
-
پشت بام
فرهنگ فارسی معین
(پُ) (اِمر.) (عا.) استعمالی است به معنی بام و سطح بام .
-
پشت بند
فرهنگ فارسی معین
( ~. بَ) (اِمر.) 1 - هر آن چیزی که پشت دیوار شکسته قرار دهند تا دیوار نیفتد. 2 - (عا.) آب یا شربت یا غذایی که پس از خوردن دارو بخورند. 3 - کوله بار. 4 - (ق .) بلافاصله ، بی درنگ .
-
پشت پایی
فرهنگ فارسی معین
(پُ) (ص نسب .) هیز، مخنّث .
-
پشت رو
فرهنگ فارسی معین
(ی ) ( ~.) (ق .) وارونه ، واژگونه .
-
پشت کار
فرهنگ فارسی معین
(پُ) (اِمر.) پایداری ، همت .
-
پشت گرمی
فرهنگ فارسی معین
( ~. گَ) (حامص .) 1 - به کسی متکی بودن ، اعتماد. 2 - مددکاری .