کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پسند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پسند
/pasand/
معنی
۱. = پسندیدن
٢. (اسم مصدر) قبول کردن؛ انتخاب کردن.
٣. (اسم) سلیقه.
٤. (صفت) دلخواه.
٥. (صفت) پسندکننده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): خودپسند، دشوارپسند.
٦. (صفت) قبولشده توسطِ؛ پذیرفتهشده توسطِ (در ترکیب با کلمۀ دیگر): عامهپسند، دلپسند، گیتیپسند، خاطرپسند.
〈 پسند داشتن: (مصدر متعدی) پسندیدن.
〈 پسند کردن: (مصدر متعدی)
۱. پسندیدن؛ انتخاب کردن؛ گزینش کردن.
۲. برگزیدن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. اجابت، پذیرش، دلخواه، صوابدید، قبول، مرغوب، مقبولیت، مقبول
۲. سلیقه
۳. انتخاب، گزینش، گزیدن
۴. تایید، تصدیق ≠ ناپسند
فعل
بن گذشته: پسند آمد
بن حال: پسند آ
دیکشنری
acceptance, choice, favor, favorite, liking, popular, preference, vogue
-
جستوجوی دقیق
-
پسند
واژگان مترادف و متضاد
۱. اجابت، پذیرش، دلخواه، صوابدید، قبول، مرغوب، مقبولیت، مقبول ۲. سلیقه ۳. انتخاب، گزینش، گزیدن ۴. تایید، تصدیق ≠ ناپسند
-
پسند
فرهنگ فارسی معین
(پَ سَ) [ په . ] 1 - (اِمص .) گزینش ، انتخاب . 2 - (ص مف .) پسندیده ، مقبول . 3 - نیک ، خوب . 4 - دلخواه .
-
پسند
لغتنامه دهخدا
پسند. [ پ َ س َ ] (ن مف مرخم ) مخفف پسندیده . مقبول . پذیرفته . قبول کرده . (برهان قاطع). خوش آمد. مطبوع . مرضی ّ. خوش آیند : پسند بزرگان فرّخ نژادندارد جهان چون تو شاهی بیاد. فردوسی .پسند من آن است کو را پسند. ؟ || ستوده . ممدوح . || نغز. خوب . نیک ...
-
پسند
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ پسندیدن) [پهلوی: passand] pasand ۱. = پسندیدن٢. (اسم مصدر) قبول کردن؛ انتخاب کردن.٣. (اسم) سلیقه.٤. (صفت) دلخواه.٥. (صفت) پسندکننده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): خودپسند، دشوارپسند.٦. (صفت) قبولشده توسطِ؛ پذیرفتهشده توسطِ (در ترکیب با کلمۀ د...
-
پسند
دیکشنری فارسی به عربی
اختيار , اعجاب
-
واژههای مشابه
-
عاشق پسند
لغتنامه دهخدا
عاشق پسند. [ ش ِ پ َ س َ ] (ن مف مرکب ) آنچه عاشق پسندد. آنچه عاشق را شیدا کند : به مرغوبی جور عاشق پسندبه دل کوبی لطف ارباب پند.ظهوری (آنندراج ).
-
کج پسند
لغتنامه دهخدا
کج پسند. [ ک َ پ َ س َ ] (نف مرکب ) که کژ پسندد. بدسلیقه .
-
گیتی پسند
لغتنامه دهخدا
گیتی پسند. [ پ َ س َ ] (ن مف مرکب ) دنیاپسند. جهان پسند. که مورد پسند گیتی قرار گیرد : هر آوازه کان شد به گیتی بلنداز اندازه ای بود گیتی پسند.نظامی .
-
نیکی پسند
لغتنامه دهخدا
نیکی پسند. [ پ َ س َ ] (نف مرکب ) طالب خیر : چو می خواهی ای مرد نیکی پسندکه نامی برآری به نیکی بلند. نظامی .قدیم نکوکار نیکی پسندبه کلک قضا در رحم نقش بند.سعدی .
-
عام پسند
لغتنامه دهخدا
عام پسند. [ پ َ س َ ] (ن مف مرکب ) آنچه قبول عامه دارد. آنچه مقبولیت عامه دارد. همگان پسند. مردم پسند.
-
عامه پسند
لغتنامه دهخدا
عامه پسند. [ م م َ / م ِ پ َ س َ ] (ن مف مرکب ) آنچه را مردم معمولی پسندند. آنچه را عرف پسندد.
-
گیتی پسند
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] gitipasand دنیاپسند.
-
shade tolerant, shade demanding
سایهپسند
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] ویژگی گیاهی که قادر به رقابت زیستی در سایه است
-
Verbena
شاهپسند
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] سردهای از شاهپسندیان یک یا چندسالۀ علفی یا نیمهچوبی با حدود 250 گونه که بومی برِّ جدید و برخی نیز بومی برِّ قدیماند؛ برگهای آنها معمولاً متقابل و ساده و در بسیاری از گونهها کرکدار و گلهایشان کوچک و دارای پنج گلبرگ است...