کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پسرینه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پسرینه
/pesarine/
معنی
از جنس پسر؛ پسر.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
پسرینه
لغتنامه دهخدا
پسرینه . [ پ ِ س َ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ) منسوب به پسر، نرینه در فرزند آدمی : چنین گویند که در این ایام حمزه آذرک در سبزوار زیادت از سی هزار مرد و کودک پسرینه بکشت . (تاریخ بیهق ). اطفال پسرینه را جمله خارجیان بکشتند. (تاریخ بیهق ). و آنچ پسرینه بودند...
-
پسرینه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت نسبی، منسوب به پسر) [قدیمی] pesarine از جنس پسر؛ پسر.
-
جستوجو در متن
-
عورتینه
فرهنگ فارسی معین
(عَ یا عُ رَ نَ یا نِ) [ ع - فا. ] (ص نسب . اِمر.) جنس زن و دختر؛ مق . مردینه ، پسرینه .
-
دخترینه
لغتنامه دهخدا
دخترینه . [ دُ ت َ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، اِ مرکب ) از جنس دختر. نوع دختر. از دختر. منسوب به دختر. (یادداشت مؤلف ). مقابل پسرینه . || دختر جوان بسن بلوغ رسیده که قابل شوهر دادن باشد.
-
حافد
لغتنامه دهخدا
حافد. [ ف ِ ] (ع ص ، اِ) نعت فاعلی از حفد و حفود و حفدان . || نواسه ٔ پسرینه . (مهذب الاسماء). نژاد پسرینه . نواده . نبیره . فرزندزاده . (غیاث از کنز). دخترزاده . || داماد. (غیاث ) (کنزاللغات ). || پدرزن . || برادرزن . || یار. یاریگر. دوست . (غیاث ) ...
-
عورتینه
لغتنامه دهخدا
عورتینه . [ ع َ / عُو رَ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، اِ مرکب ) جنس زن ودختر. در مقابل مردینه و پسرینه . (از فرهنگ فارسی معین ). زن شخص و ناموس او، در اصطلاح اهل خراسان و گناباد : و باقی آنچه عورتینه بودند از بنات واخوات و خواتین که با ترکان بهم بودند. (جها...