کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پسربچه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پسربچه
/pesarbačče/
معنی
پسری که از مرحلۀ کودکی گذشته اما هنوز به حد بلوغ نرسیده.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
youngster, youth
-
جستوجوی دقیق
-
پسربچه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) pesarbačče پسری که از مرحلۀ کودکی گذشته اما هنوز به حد بلوغ نرسیده.
-
پسربچه
لهجه و گویش تهرانی
پسر کوچک
-
جستوجو در متن
-
afterswarm
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پسربچه
-
postgracile
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پسربچه
-
postfebrile
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پسربچه
-
aftersong
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پسربچه
-
جِقِلَه
لهجه و گویش بختیاری
jeqela پسربچه.
-
صبی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: صبیّ] [قدیمی] sabi[y] کودک؛ پسربچه.
-
اغلان
فرهنگ فارسی معین
( اُ ) [ تر. ] ( اِ.) پسر، پسربچه .
-
پسرک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مصغرِ پسر] pesarak پسرو؛ پسربچه؛ پسر کوچک.
-
دُول
لهجه و گویش بختیاری
dul آلت تناسلى پسربچه.
-
بَبه
لهجه و گویش تهرانی
بچه، پسربچه baby
-
چوچال
واژهنامه آزاد
(گیلکی) بچۀ خوشگل،؛ برای پسربچه کابرد دارد.
-
خانه شاگرد
لغتنامه دهخدا
خانه شاگرد. [ ن َ / ن ِ گ ِ ] (اِ مرکب ) پسربچه هایی که به نوکری به خانه می برند. پسربچه هایی که کارهای کوچک خانه را انجام می دهند. وردست .