کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پستنک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پستنک
/pestanak/
معنی
= سنجد
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
پستنک
لغتنامه دهخدا
پستنک . [ پ ِ ت َ ن َ ] (اِ) پستانک . سنجد. سنجد گرگان . جیلان . غبیده بادام . غبیرا. سه گونه از این درخت در ایران یافت شود، دو گونه در جنگلهای خزر و یک گونه در نواحی خشک . و نیز رجوع به غبیرا و پستانک شود.
-
پستنک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پستانک› (زیستشناسی) [قدیمی] pestanak = سنجد
-
جستوجو در متن
-
زعبوب
لغتنامه دهخدا
زعبوب . [ زَ ] (ع اِ) پستنک . غبیرا درخت پستنک . (از دزی ج 1 ص 591). || ساکنان دمشق این نام را به میوه ٔ زعرور دهند. || نوعی زعرور با میوه ٔ خرد. (دزی ایضاً).
-
راج اربو
لغتنامه دهخدا
راج اربو. [ اَ ] (اِ) در ختن پستنک که در نور و گرگان آن را بارانک و در طوالش می انز و در کوهپایه گیلان راج اربو میخوانند. (جنگل شناسی ص 233 ج 1).
-
گارن
لغتنامه دهخدا
گارن . [ رِ ] (اِ) این درخت را که از نوع پستنک میباشد در نور و گرگان بارانک ، در طوالش می انز، در کوهپایه ٔ گیلان راج اربو، در کلارستاق المدلی ، درکجور الندری ، در رامسر گارن و در خلخال مله میخوانند. رجوع به بارانک شود. (جنگل شناسی ساعی ج 1 ص 233).
-
جیلان
لغتنامه دهخدا
جیلان . (اِ) میوه ایست مانند کُنار که آنرا سنجد و سنجد گیلان نیز میگویند و بتازیش عناب خوانند و اصح با جیم فارسی چیلان است . (شرفنامه ٔ منیری ). سنجد گرگانی . (اسدی ). پستنک . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). پستانک . عبیر. (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ...
-
بارانک
لغتنامه دهخدا
بارانک . [ ن َ ] (اِ) گونه ای از غُبیرا و پِسْتَنَک است و آنرا در نور و گرگان بارانک ، در طوالش می اَنْز، در کوهپایه ٔ گیلان (زمک ) راج اربو، در کلارستاق اَلَم دَلی ، در کجور اَلَنْدَری ، در رامسر گارِن و در خلخال مله ، مُلَج میخوانند. این درخت در هم...
-
پستانک
لغتنامه دهخدا
پستانک . [ پ ِ ن َ ] (اِ مصغر) ظرفی از بلور یا غیر آن شبیه به پستان که مادران بی شیر، شیر حیوان یازنی دیگر در آن کرده بدهان طفل نهند. || پستنک . جیلان . سنجد گرگانی . سنجد. غبیراء. غبیده بادام . || پستانک تفنگ ؛ آهنی سوراخ دار که برروی انتهای سفلای ت...
-
تیس
لغتنامه دهخدا
تیس . (اِ) گونه ای از غبیرا. غبیراء بری . گونه ای از پستنک که درختچه ای است قلیل الوجود در جنگلهای شمالی ایران در ارتفاعات بسیار مثلاً در کلاردشت و نور و پل زنگوله و کجور، میان ارتفاعات 1700 تا 2600 گزی . و نام تیس را در نور به این گیاه دهند. (از یاد...
-
سنجد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) senjed ۱. درختی کوتاه و خاردار با برگهای شبیه برگ بید، گلهای خوشهای سفید و خوشبو.۲. میوهای کوچک با پوست سرخرنگ و مغز سفید و آردمانند شیرین که یک هستۀ دراز سخت دارد؛ چوبدانه؛ پستانک؛ پستنک.〈 سنجد تلخ: (زیستشناسی) درختی ب...
-
دیوآلبالو
لغتنامه دهخدا
دیوآلبالو. [ وْ ] (اِ مرکب ) آلبالوی وحشی . ولیک . درخت یا درختچه ای خاردار در اقلیمهای معتدل نیمکره ٔ شمالی دارای خوشه های بسیار زیبای کوچک سفید و یا زردرنگ است میوه های رنگین آن خوراکی است ، خود درخت برای زیبایی باغ کاشته شود. (از دائرة المعارف فار...
-
سنجد
لغتنامه دهخدا
سنجد. [ س ِ ج ِ ] (اِ) درختی است از تیره ٔ سنجدها که نزدیک به تیره ٔ زیتونیان میباشد. درختی است کوتاه و پرخار و برگهایش شبیه برگ بید و گلهایش خوشه ٔ سفید یا زرد و بسیار خوشبو است . میوه اش فندقه و دارای میان بر خوراکی و آردی نسبتاً شیرین است . درخت س...
-
غبیرا
لغتنامه دهخدا
غبیرا. [ غ ُ ب َ] (ع اِ) مخفف غبیراء در تداول فارسی زبانان . نام میوه ای که آن را سنجد گویند. (آنندراج ) (غیاث اللغات ).سنجد. (السامی فی الاسامی ). سنجد کلاغی . (مقدمةالادب زمخشری ). سنجد آردک . (دهار نقل از نسخه ٔ خطی ). سنجد گرگانی . جیلان . پستانک...