کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پسادست پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پسادست
/pasādast/
معنی
چیزی که پول آن مدتی پس از معامله داده شود؛ نسیه: ◻︎ ستد و داد مکن هرگز جز دستادست / که پسادست خلاف آرد و الفت ببرد (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۸۴).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
پسادست
فرهنگ فارسی معین
(پَ دَ) (اِ.) = پستادست : نسیه .
-
پسادست
لغتنامه دهخدا
پسادست . [ پ َ دَ ] (اِ مرکب ) نسیه باشد (مقابل دستادست و پیشادست ، نقد) که بهاء متاع خریده در زمان خرید ندهند و بوقتی دیگر محوّل کنند : ستد و داد مکن هرگز جز دستادست که پسادست خلاف آرد و صحبت ببرد.ابوشکور.
-
پسادست
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مقابلِ پیشادست و دستادست] ‹پستادست› [قدیمی، مجاز] pasādast چیزی که پول آن مدتی پس از معامله داده شود؛ نسیه: ◻︎ ستد و داد مکن هرگز جز دستادست / که پسادست خلاف آرد و الفت ببرد (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۸۴).
-
پسادست
لهجه و گویش تهرانی
ذخیره
-
جستوجو در متن
-
نسیه
فرهنگ واژههای سره
پسادست
-
پستادست
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] pastādast = پسادست
-
قسطی
فرهنگ واژههای سره
پسادست، گاهانه، ماهانه
-
پادست
لغتنامه دهخدا
پادست . [ دَ ] (اِ مرکب ) نسیه . (برهان ). و ظاهراً مصحف پسادست است . رجوع به پسادست شود.
-
دیناً
لغتنامه دهخدا
دیناً. [ دَ نَن ْ ] (ع ق ) نسیه . (یادداشت مؤلف ). مقابل نقداً. پسادست . مقابل دستادست .
-
پیشادست
لغتنامه دهخدا
پیشادست . [ دَ ] (اِ مرکب ) مقابل پسادست و نسیه به معنی نقد. (از برهان ). زری که گاه خریدن چیزی فروشنده را دهند : ستدوداد مکن هرگز جز پیشادست که پسادست خلاف آرد و الفت ببرد. ابوشکور. ستدوداد جز به پیشادست داوری باشد و زیان و شکست . لبیبی .|| اجرت پیش...
-
پیشادست
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پیشدست› [قدیمی] pišādast ۱. اجرت پیش از کار؛ مزدی که پیش از کار کردن به مزدور بدهند.۲. [مقابلِ پسادست] معاملۀ نقد: ◻︎ ستد و داد جز به پیشادست / داوری باشد و زیان و شکست (لبیبی: شاعران بیدیوان: ۴۸۷).
-
پستادست
لغتنامه دهخدا
پستادست .[ پ َ دَ ] (اِ مرکب ) بمعنی نسیه باشد و آن خریدن اسباب و اجناس است که بعد از چند روز قیمت بدهند. (برهان قاطع). خریدی که پول آنرا بهنگام دیگر گذارند نسیه باشد و پیشادست نقد بود... (فرهنگ خطی ). پسادست .
-
دستادست
فرهنگ فارسی عمید
(قید، صفت) [مقابلِ پستادست] [قدیمی] dastādast ۱. ویژگی سودا و معاملۀ نقد که چیزی بخرند و پول آن را همان ساعت بدهند؛ پیشادست: ◻︎ ستد و داد مکن هرگز جز دستادست / که پسادست خلاف آرد و الفت ببرد (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۸۴).۲. تنبهتن.
-
دستادست
لغتنامه دهخدا
دستادست . [ دَ دَ ] (اِ مرکب ) (مرکب از دست + الف وقایه + دست ) سودای نقدانقد؛ یعنی چیزی بگیرند و همان لحظه قیمت بدهند. (برهان ). نقد. دست به دست دادن . (آنندراج ). سودای نقد به نقد یعنی هرچه خرند همان لحظه قیمت وی را دهند. (ناظم الاطباء). مقابل پساد...