کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پزنده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پزنده
/pazande/
معنی
۱. کسی که چیزی را میپزد.
۲. آنکه غذا میپزد؛ آشپز؛ طباخ.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
آشپز، خورشگر، طباخ
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
پزنده
واژگان مترادف و متضاد
آشپز، خورشگر، طباخ
-
پزنده
فرهنگ فارسی معین
(پَ زَ دِ) (ص فا.) آشپز، خوالگیر.
-
پزنده
لغتنامه دهخدا
پزنده . [ پ َ زَ دَ / دِ ] (نف ) طباخ . طأهی . خوالیگر. دیگ پز. آشپز. باورچی . خوراک پز. || آنچه بر زخم و جراحت نهند. پختن مادّه را مرهم . ملهم . (برهان ).
-
پزنده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) pazande ۱. کسی که چیزی را میپزد.۲. آنکه غذا میپزد؛ آشپز؛ طباخ.
-
جستوجو در متن
-
خوزی پز
لغتنامه دهخدا
خوزی پز. [ پ َ ] (نف مرکب ) پزنده ٔ خوزی . کوفته پزنده .
-
چای پز
لغتنامه دهخدا
چای پز. [ پ َ ] (نف مرکب ) چای پزنده . پزنده ٔ چای . چایچی . قهوه چی . چای فروش .
-
طباخ
واژگان مترادف و متضاد
آشپز، خوالیگر، خورشگر، سفرهچی، پزنده
-
خوالگیر
واژگان مترادف و متضاد
آشپز، پزنده، خوانسالار، خورشگر، خوراکپز، سفرهچی، طباخ
-
خورشگر
واژگان مترادف و متضاد
خوانسالار، آشپز، پزنده، خوالگیر، طباخ، مطبخی
-
آشپز
واژگان مترادف و متضاد
پزنده، خوالگیر، خوراکپز، خورشگر، دیگپز، طباخ
-
پزا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) pazā ۱. پزنده.۲. آنچه زود پخته شود؛ زودپز.
-
شاطر
لهجه و گویش تهرانی
کارگر پزنده نانوایی،دونده ( کالسکه سلاطین میدویدند).
-
کباب پز
لغتنامه دهخدا
کباب پز. [ ک َ پ َ ] (نف مرکب ) که کباب پزد. پزنده ٔ کباب .
-
شورباپز
لغتنامه دهخدا
شورباپز. [ پ َ ] (نف مرکب ) مَرّاق . (دهار). پزنده ٔ شوربا. که شوربا پزد.