کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پزان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پزان
/pazān/
معنی
۱. = پزاندن
۲. پزاننده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): فصل خرماپزان.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
پزان
لغتنامه دهخدا
پزان . [ پ َ ] (نف ، ق ) صفت فاعلی بیان حالت از پختن . در حال پختن . || پزاننده : گرمای توت پزان . آش برگ پزان .
-
پزان
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ پزاندن و پزانیدن) pazān ۱. = پزاندن۲. پزاننده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): فصل خرماپزان.
-
واژههای مشابه
-
گوشت پزان
لغتنامه دهخدا
گوشت پزان . [ پ َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان املش بخش رودسر شهرستان لاهیجان واقع در 13 هزارگزی جنوب رودسر و 12 هزارگزی خاور املش . کوهستانی و معتدل مرطوب مالاریایی و سکنه ٔ آن 100 تن است . آب آن از چشمه سار تأمین میشود. محصول آن لبنیات و شغل اهالی ...
-
باقلی پزان
لغتنامه دهخدا
باقلی پزان . [ پ َ ] (اِخ ) نام محلتی از آمل . از محلات و امارات آمل یکی گازرگاه (محل رخت شویان ) و کوشک جاوه لی ، قصری که شاه اردشیر آنرا با خاک یکسان کرد (اواخر قرن 13) و هم چنین میدان رودبار باقلی پزان بود. (مازندران و استرآباد رابینو ص 156 بخش ان...
-
توت پزان
لغتنامه دهخدا
توت پزان . [ پ َ ] (اِ مرکب ) زمان رسیدن توت . گرمی که در هوا پیدا آید پختن و رسانیدن توت را. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
سمنو پزان
لهجه و گویش تهرانی
مراسم مذهبی پخت سمنو با نام حضرت فاطمه(س)
-
آش برگ پزان
لغتنامه دهخدا
آش برگ پزان . [ ش ِ ب َ پ َ ] (اِ مرکب ) احتفالی زنان را برای پختن آش برگ .
-
تنور خشت پزان
لغتنامه دهخدا
تنور خشت پزان . [ ت َ رِ خ ِ پ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کوره ٔ آجرپزان که غالب-اً دارای دودکش بلند و بزرگی است : بینئی چون تنور خشت پزان دهنی چون لَوید رنگرزان .نظامی .
-
جستوجو در متن
-
اتن
لغتنامه دهخدا
اتن . [ اُ ت ُ ] (ع اِ) زمین بلند. || ج ِ اَتان و اِتان ، بمعنی خرماده . || ج ِ اَتّون و اَتون ، بمعنی آتشدان و کوره ٔ نان پزان و آهک پزان و غیره . (منتهی الارب ).
-
اتانین
لغتنامه دهخدا
اتانین . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ اَتون . آتش دانهای نانوایان و آهک پزان و جز آن . کوره های آجرپزی . تنورهای نانوائی .
-
اتون
فرهنگ فارسی معین
(اَ) [ معر. ] ( اِ.) 1 - تون ، گلخن ، گلخن گرمابه . 2 - تنور گچ پز و نان پز، کورة آهک پزان . 3 - آتشدان آهنین .
-
خشت پز
لغتنامه دهخدا
خشت پز. [ خ ِ پ َ ] (نف مرکب ) آجرپز. آنکه آجر می سازد : بینئی چون تنور خشت پزان دهنی چون تغار رنگرزان .نظامی .
-
خوردنی پز
لغتنامه دهخدا
خوردنی پز. [ خوَرْ / خُرْ دَ پ َ ] (نف مرکب ) خوراک پز. طباخ . آشپز. که غذا پزد : بهر شهر که درآمدی برسته ٔ طباخان و خوردنی پزان طواف کرد. (سندبادنامه ص 206).