کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پر ماس پذیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
کوه پر
لغتنامه دهخدا
کوه پر. [ پ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش کلاردشت که در شهرستان نوشهر واقع است و 300 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
ice feathers, frost feathers
یخپَر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] نوعی بَشم که بر روی بادخور اجسام زمینی یا بر روی هواپیمای درحالگذر از لایۀ هوای سرد به لایۀ هوای گرم تشکیل میشود
-
strudel
میانپُر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] نوعی خوراکی که از چند ورقۀ نازک خمیر تهیه میشود و معمولاً درون آن را با میوه و گاه با گوشت یا سبزیجات پر میکنند
-
پر کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. آکندن، انباشتن، مشحون کردن، ممتلی کردن، مملو کردن ۲. اشغال کردن، مشغول کردن ≠ تخلیه، خالی کردن
-
آق پر
فرهنگ واژههای سره
سپیدپر
-
پر تعداد
فرهنگ واژههای سره
پرشمار
-
سبک پر
لغتنامه دهخدا
سبک پر. [ س َ ب ُ پ َ ] (نف مرکب ) تیزپرواز. (آنندراج ). تیزپر. تیزرو. مسرع : نه همه بینی کاین چرخ کبود از بر مابسی از مرغ سبکپرتر و پرّنده تر است . ناصرخسرو.ننهاده اند در پر جغد و غراب و زاغ آن چابکی که در پر باز سبکپر است . اثیر اخسیکتی .بس سبکپر م...
-
شکسته پر
لغتنامه دهخدا
شکسته پر. [ش ِ ک َ ت َ / ت ِ پ َ ] (ص مرکب ) شکسته بال : قاف از تو رخنه سر شد و عنقا شکسته پراز زال خرد یک تنه تنها چه خواستی . خاقانی .رجوع به شکسته بال شود.
-
شکم پر
لغتنامه دهخدا
شکم پر. [ ش ِ ک َ پ ُ ] (ص مرکب ) آنکه شکمش از غذا انباشته شده . سیر. (فرهنگ فارسی معین ).
-
نیم پر
لغتنامه دهخدا
نیم پر. [ پ ُ ] (ص مرکب ) ظرفی که تا نیمه در آن چیزی باشد. نصفه . (ناظم الاطباء). نصفان . (منتهی الارب ). آنچه که به نصف رسیده باشد. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به نیم پری شود.
-
نیمه پر
لغتنامه دهخدا
نیمه پر. [ م َ / م ِ پ ُ ] (ص مرکب ) نصفه . (ناظم الاطباء). نیم پر. رجوع به نیم پر شود.
-
هشت پر
لغتنامه دهخدا
هشت پر. [ هََ پ َ ] (اِخ ) قصبه ٔ مرکزی شهرستان طوالش که در 74 هزارگزی بندرانزلی و سر راه آستارا به بندرانزلی قرار دارد. قصبه ای جدیدالاحداث است که در حدود 300 باب دکان و ادارات مختلف دارد. سکنه ٔ آن در حدود دوهزار تن است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ...
-
یاقوت پر
لغتنامه دهخدا
یاقوت پر. [ پ َ ] (ص مرکب ) دارای پر یاقوتین .- مرغ یاقوت پر ؛ کنایه از آتش است .
-
آق پر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی. فارسی، مرکب از آق (سفید) + پر (برگِ خُرد)] 'āqpar نوعی چای با رنگ روشن مایل به سفیدی.
-
کلاغ پر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عامیانه، مجاز] kalāqpar ۱. حرکتی که در آن دو دست را پشت سر قرار داده و با حالت نشسته بر پنجۀ پا به جلو میپرند.۲. تنبیهی به این شکل در سربازخانهها.۳. (صفت) نوعی آجرفرش کف اتاق، حیاط یا حاشیهبندی کنار باغچه بهطور لوزی، که گوشههای آجرها به ه...