کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پر سیاوشان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
شب پر
لغتنامه دهخدا
شب پر. [ ش َ پ َ ] (نف مرکب )شب پرنده . پرنده در شب . || (اِ مرکب ) به معنی شب پره و شب پرک یعنی مرغ عیسی و خفاش است . (از مجموعه ٔ مترادفات ص 221). رجوع به شب پرک و شب پره شود.
-
شش پر
لغتنامه دهخدا
شش پر. [ ش َ /ش ِ پ َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) نوعی از گرز آهنین که دارای شش پهلو می باشد. (از آنندراج ) (از غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). چوب دستی ضخیم و محکم که بر سر آن قطعه ٔ آهنی شش پهلو نصب کرده باشند و در تداول عوام شش برنیز تلفظ شود و شاید بدین ...
-
میان پر
لغتنامه دهخدا
میان پر. [ یام ْ پ ُ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) هرچیز توپر که پوک نباشد. آنچه میان آن خالی نباشد. (از یادداشت مؤلف ). || نوعی شیرینی یا آجیل که بیشتر در آذربایجان (مخصوصاً در تبریز و اسکو و خسروشاه و مراغه ) درست کنند و برای ساختن آن ، ابتدا هسته و قشر د...
-
مرغ پر
لغتنامه دهخدا
مرغ پر. [ م ُ پ َ ] (نف مرکب ) سریعالحرکة. تیزرو. || در بیت ذیل استعاره از تیر است : دیودلان سرکشش حامل عرش سلطنت مرغ پران ترکشش پیک سبای مملکت .خاقانی .
-
مشکین پر
لغتنامه دهخدا
مشکین پر. [ م ُ / م ِ پ َ ] (ص مرکب ) که پری چون مشک دارد.- مورچه ٔ مشکین پر ؛ نوعی از مورچه ٔ پردار : سپه آورد رخت ، مورچه ٔ مشکین پرتا تو از مملکت حسن شوی عزل پذیر. سوزنی .|| خربیواز. رجوع به همین کلمه شود.
-
پر زدن
لغتنامه دهخدا
پر زدن . [ پ َ زَ دَ ] (مص مرکب ) پریدن ، چنانکه مرغی .- دل برای چیزی یا کسی پرزدن ؛ سخت عظیم آرزومند او بودن .
-
پر عابدین
لغتنامه دهخدا
پر عابدین . [پ َ رِ ] (اِخ ) نام محلی کنار راه سیرجان و بندرعباس میان سعادت آباد و تنگ راغ . در 1397500 گزی طهران .
-
پر کردن
لغتنامه دهخدا
پر کردن . [ پ ُ دَ ] (مص مرکب ) نهادن و ریختن چیزی در ظرف تا تمام ظرف را فراگیرد. انباشتن . مملو کردن . قطب ، زَند. تزنید. اِملاء. کعب . مَلأ. مَلاءة. مِلاءة. اِمداء.دَعدعة. ادماع . ادساق . دسع. مماداة. مِداء. شَحَط. شحوط. مشحط. زَفت . سَجر. قعز. اک...
-
پر گفتن
لغتنامه دهخدا
پر گفتن . [ پ ُ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) بسیار گفتن . اِذراع . تذرّع . بسیار گفتن . سخن را بدرازا کشانیدن .- امثال : پر گفتن به قرآن خوش است .پرگوی دشمن کام است .
-
پر نهادن
لغتنامه دهخدا
پر نهادن . [ پ َ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) رجوع به پَر شود.
-
پر هما
لغتنامه دهخدا
پر هما. [ پ َرْ رَ / رِ هَُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کلغی که از پرهای بعضی مرغان سازند اتاقه یا اتاغه نیز گویند. (غیاث اللغات ). قدما چون سایه ٔ هما را میمون و مبارک میشمردند پر آنرا بر کلاه و مغفر و امثال آن میزدند ونیز پر هما صورتی از فر هما است ...
-
پشت پر
لغتنامه دهخدا
پشت پر. [ پ ُ پ ُ ] (اِخ ) نام قریه ای است به یازده فرسنگی میانه ٔ شمال و مغرب بشکان . (فارسنامه ٔ ناصری ).
-
چرخ پر
لغتنامه دهخدا
چرخ پر. [ چ َ پ َ ] (اِ مرکب ) در اصطلاح ورزشکاران ، پریدن بهوا در وقت چرخیدن . (فرهنگ نظام ).
-
خانه ٔ پر
لغتنامه دهخدا
خانه ٔ پر. [ ن َ / ن ِ ی ِ پ ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حداکثر. چون :خانه ٔ پرش در این سفر دوهزار تومان خرج کرده است .
-
چوب پر
لغتنامه دهخدا
چوب پر. [ پ َ ] (اِ مرکب ) چوبی کوتاه که بر سر آن دسته ای از پر نرم بندند و استوار کنند و باآن گرد از ظروف بلورین و چینی و چراغها و غیره بگیرند و تیرگی از آنها بزدایند. (یادداشت مؤلف ). جاروب مانندی که از پر کنند و بر دسته ای از چوب استوار سازند برا...