کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پری دیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
پری خوان
فرهنگ فارسی معین
( ~. خا) (ص فا.) نک پری افسا.
-
پری دار
فرهنگ فارسی معین
( ~.)(ص فا.) 1 - جن زده . 2 - دختری که واسطة بین پری افسا و جن قرار می گیرید.
-
پری زاده
فرهنگ فارسی معین
(پَ دِ) (ص مف .) 1 - فرزند پری . 2 - بچة بسیار زیبا.
-
پری نژاد
فرهنگ فارسی معین
(پَ . نِ) (ص مر.) 1 - پری زاده . 2 - معشوق . 3 - زیباروی .
-
سه پری
فرهنگ فارسی معین
( ~ . پَ) (اِ. ص .) 1 - تیری که سه پر مرغ داشته باشد. 2 - مجازاً: تیزرو.
-
جان پری
لغتنامه دهخدا
جان پری . [ ن ِ پ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از شراب . (بهار عجم ) (آنندراج ). و رجوع به جان پریان شود.
-
دل پری
لغتنامه دهخدا
دل پری . [ دِ پ ُ ] (حامص مرکب ) دل پر بودن . حالت و چگونگی دل پر. || بغض . کینه . کینه ٔ از پیش . خشمی بسیار و پنهان . بغضی مخفی . (یادداشت مرحوم دهخدا). دق دل . عداوت و دشمنی . حساب خرده .- دل پری از کسی داشتن ؛بغض او در دل به نهانی بسیار داشتن . ...
-
شاه پری
لغتنامه دهخدا
شاه پری . [ پ َ ] (اِ مرکب ) پری . (از بهار عجم ) (از آنندراج ) : کنی دمی که چو طاوس ساز جلوه گری نظر گدای تو کی افکند به شاه پری . میرزاعبدالغنی (از بهار عجم ). || عنبر. (شعوری ج 2 ورق 139) : صبا چو کرد پریشان دو زلف دلجویش ببوی شاهپری گشت بر دماغ س...
-
قلعه پری
لغتنامه دهخدا
قلعه پری . [ ق َ ع َ پ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بربرود بخش الیگودرز شهرستان بروجرد، واقع در 12هزارگزی جنوب الیگودرز کنار راه مالرو چشمه مروارید به ایوندی . موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن معتدل است . سکنه ٔ آن 70 تن است . آب آن از قنات و محصول آ...
-
ناف پری
لغتنامه دهخدا
ناف پری . [ ف ِ پ َ ] (اِ مرکب ) ناف پریان . قسمی شیرینی چون قرصی کوچک که شکل ناف دارد. (یادداشت مؤلف ). || قسمی گره برای زینت . (یادداشت مؤلف ).
-
پری زدن
لغتنامه دهخدا
پری زدن . [ پ َرْ ری زَ دَ ] (مص مرکب ) در تداول اطفال پریدن و پرواز کردن است .
-
پری سلطان
لغتنامه دهخدا
پری سلطان . [ پ َ س ُ ] (اِخ ) پیری سلطان . وی در عصر شاه اسماعیل بهادرخان داروغه ٔ ولایت فوشنج بود و هنگام فتنه ٔ ابوالقاسم از امراء بخشی در بیرون هرات ، با سیصد تن از غازیان به هرات آمده با مدد مردم شهر در کوچه باغ سرفراز (به نیم فرسنگی هرات ) با ا...
-
پری شکم
لغتنامه دهخدا
پری شکم . [ پ ُ ی ِ ش ِ ک َ ] (ترکیب اضافی ، اِمص مرکب ) بطنة. کظّة. سیری . || آبستنی . حاملگی .
-
پری ماه
لغتنامه دهخدا
پری ماه . [ پ ُ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مص مرکب ) حالت بدر: و پری ماه را استقبال خوانند. (التفهیم ابوریحان ).
-
پری افسا
لغتنامه دهخدا
پری افسا. [ پ َ اَ ] (نف مرکب ) پری افسای . افسونگر یعنی صاحب تسخیر یاکسی که از برای تسخیر جن افسون خواند. (برهان قاطع).پریسای . پری بند. پریخوان . جادو. عزائم کننده ٔ پری .