کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پری بند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
پری فش
لغتنامه دهخدا
پری فش . [ پ َ ف َ ] (ص مرکب ) پری وش : کنیزان یکی خیل پیشش بپای پری فش همه گلرخ و دلربای .(گرشاسب نامه ).
-
پری کانت
لغتنامه دهخدا
پری کانت . [ پْری / پ ِ ] (فرانسوی ، اِ) جنسی از ماهیان اکانتوپتِر از خانواده ٔ پرسیده مشتمل بر ماهیان متوسط مستطیل و از فلس های بزرگ مستور و مخصوص دریاهای منطقه حاره اند.
-
پری کلا
لغتنامه دهخدا
پری کلا. [ پ َ ک َ ] (اِخ ) از دیه های مجاور بارفروش (بابل ) مازندران . (مازندران و استراباد رابینو ص 119).
-
پری گرفته
لغتنامه دهخدا
پری گرفته . [ پ َ گ ِ رِ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) کسی را گویند که جن با او یار شده باشد و او را ازمغیبات خبر دهد و از ماضی و مستقبل گوید و دزدبُردَه پیدا کند و هرچیز که در خاطر میگذرانی و ازو بپرسی بگوید و اگر خوابی دیده باشی و آنرا فراموش کرده باشی ...
-
پری لائوس
لغتنامه دهخدا
پری لائوس . [ پ ِ ] (اِخ ) نام سردار آنتی گون یکی از سرداران اسکندر و والی سوریه .وی در کاریه از پولی کلیت سردار سلکوس و بطلمیوس در خشکی و دریا شکست یافت .
-
پری نبیوس
لغتنامه دهخدا
پری نبیوس . [ پْری / پ ِ ن ُ] (فرانسوی ، اِ) جنسی ازحشرات کُلئوپتِر ، درازشاخ ، از خانواده ٔ پری ُنیده مخصوص ناحیه ٔ مدیترانه .
-
پری نژاد
لغتنامه دهخدا
پری نژاد. [ پ َ ن ِ ] (ص مرکب ) که اصل و تبار از پری دارد. پری زاد. پری زاده (کنایه از معشوق ) : گوری کنیم و باده کشیم و بُویم شادبوسه دهیم بر دو لبان پری نژاد. رودکی .یاری گُزیدم از همه گیتی پری نژادزآن شد ز پیش چشم من امروز چون پری .فرخی .
-
پری نیا
لغتنامه دهخدا
پری نیا.[ پْری / پ ِ ] (فرانسوی ، اِ) پرنده ای از تیره ٔ گنجشکان دانتی رستر از خانواده ٔ لوسی نیده که در آسیای شرقی و گنگبار (بحرالجزائرهای ) این حدود منتشرند.
-
پری وار
لغتنامه دهخدا
پری وار. [ پ َ ] (ص مرکب ) مانند پری . چون پری . پریوش :یکی خوی و لطفی پریوار داشت یکی روی در روی دیوار داشت .سعدی (بوستان ).
-
خاک پری
لغتنامه دهخدا
خاک پری . [ پ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان موکوئی بخش آخوره شهرستان فریدن واقع در 45 هزارگزی باختر آخوره . ناحیه ای است جلگه ای و سردسیر دارای 167 تن سکنه که مذهبشان شیعه و زبانشان لری است . آب آنجا از چشمه ومحصولات غلات و حبوبات است . شغل اهالی زراعت و ...
-
خان پری
لغتنامه دهخدا
خان پری . [ پ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دره شهر شهرستان ایلام . ناحیه ای است واقع در 14 هزارگزی شمال باختر دره شهر کنار راه مالرو ایلام . این ده در منطقه ٔ کوهستانی قرار دارد و هوای آن گرم و سکنه اش 173 تن میباشد. مذهب آنها شیعی و زبانشان لری و لک...
-
خواجه پری
لغتنامه دهخدا
خواجه پری . [ خوا / خا ج َ / ج ِ پ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان لادیز بخش میرجاوه ٔ شهرستان زاهدان . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
چهل پری
لغتنامه دهخدا
چهل پری . [ چ ِ هَِ پ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بیزکی بخش حومه ٔ شهرستان مشهد. در 56 هزارگزی شمال باختری مشهد در جنوب کشف رود واقع است . جلگه و معتدل است و 139 تن سکنه دارد. از قنات آبیاری میشود محصولش غلات ، چغندر و بنشن و شغل اهالی زراعت است . (...
-
دال پری
لغتنامه دهخدا
دال پری . [ پ َ ] (اِخ ) دهی است از بخش موسیان شهرستان میشان واقع در 30هزارگزی شمال خاوری موسیان کنار راه مالرو شوش به دهلران . دشت است و گرمسیر و دارای 400 تن سکنه . آب آن از چشمه و محصول آن غلات و لبنیات است . شغل مردم آن زراعت و گله داری و صنایع د...
-
پری افسا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) ‹پریافسای› [قدیمی، عامیانه] pari'(y)afsā کسی که برای تسخیر جن و پری افسون بخواند؛ پریسای؛ پریخوان؛ پریبند؛ افسونگر؛ جنگیر.