کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پریشا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پریشا
فرهنگ نامها
(تلفظ: pari šā) (= پری شاد) ، ← پریشاد .
-
واژههای مشابه
-
شا
لغتنامه دهخدا
شا. (اِ) جای . جا. این معنی از زبان عبری است . (شعوری ). || نام نوعی از درختان میوه دار است . و این معنی اززبان عبری است . (شعوری ): «اصل » (موسی ) بعبرانی موشااست . مو بمعنی آب است و شا بمعنی درخت . چه موسی را کنار آب و درخت یافتند. (المعرب جوالیقی ...
-
شا
لغتنامه دهخدا
شا. (اِ) شاه . (ناظم الاطباء). مخفف شاه است . رجوع به شاه و پادشاه شود.
-
شا
لغتنامه دهخدا
شا. (ترکی ، اِ) چای یعنی رودخانه . (ناظم الاطباء).
-
شا
لغتنامه دهخدا
شا. (ص ) مختصر شاد است که از شادی باشد. (برهان ).مختصر شادباش . (فرهنگ خطی ). || گاه در اسماء اعلام جزء مؤخر را تشکیل دهد: احمشا، محمشا، فرخشا که در اصل : احمدشاد، محمدشاد، فرخشاد آمده است .
-
پری
فرهنگ نامها
(تلفظ: pari) (فرهنگ عوام) موجودی لطیف و بسیار زیبا و نیکوکار و نامرئی که گاه خود را نشان دهد و با جمالش انسان را فریفتهی خود میکند ؛ (به مجاز) زیبارو و دارای اندام ظریف.
-
پری
واژگان مترادف و متضاد
۱. امتلا، انباشتگی، ملاء ۲. کثرت ۳. اشباع، سیری
-
پری
واژگان مترادف و متضاد
۱. فرشته، ملک ۲. حور، حوری، ≠ عفریت، عفریته
-
پری
فرهنگ فارسی معین
(پَ) (اِ.) 1 - مؤنث جن ، که به صورت زنی زیبا تصور می شود. 2 - نوعی پارچة بسیار لطیف .
-
پری
فرهنگ فارسی معین
(پَ) (ق .) مخفف پریر، بر سر واژه های شب و روز می آید و معنای دو شب پیش یا دو روز پیش را می دهد.
-
پری
لغتنامه دهخدا
پری . [ ] (اِخ ) مؤلف قاموس الاعلام گوید: نام نهری است در منتهای شمال شرقی دَرسم و بطرف جنوب غربی جریان دارد طول آن تقریباً صدهزار گز. آنگاه که رود موزور و چند آب دیگر به وی پیوندد در نزدیکی خرپوت به رود مراد ریزد در سابق وادی این نهر نیز بنام پری ق...
-
پری
لغتنامه دهخدا
پری . [ پ َ ] (اِ) موجود متوهم صاحب پر که اصلش از آتش است و بچشم نیاید وغالباً نیکوکار است بعکس دیو که بدکار باشد. فرشته ،مقابل دیو. همزاد. جان . جن . جنی . جِنَّة. خافی . خافیه . خافیاء. حوری . مَلک . روحانی . خندله . (منتهی الارب ). نوعی از زنان جن...
-
پری
لغتنامه دهخدا
پری . [ پ َ ] (اِخ ) نام کاریزی در ملایر.
-
پری
لغتنامه دهخدا
پری . [ پ َ ] (ق ) دوهنگام پیش . دوبار پیش . مخفف پریر است که پریروز (کذا) باشد که روز پیش دیروز است . (برهان قاطع) . پری ، روز گذشته است (کذا) که مخفف پریر باشد و پریر نیز به یای مجهول است چون یای مجهول و واو مجهول در روزمره ٔ عراقیان بلکه اکثر اهل ...