کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پریشیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پریشیدن
/parišidan/
معنی
۱. پریشان شدن؛ آشفته شدن.
۲. پراکنده شدن.
۳. (مصدر متعدی) پریشان کردن.
۴. (مصدر متعدی) پراکنده ساختن: ◻︎ مرد بددل خیانت اندیشد / راز خود پیش خلق بپریشد (سنائی۱: ۳۸۶).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
پریشیدن
فرهنگ فارسی معین
(پَ دَ) (مص ل .) 1 - بدحال شدن ، تهیدست شدن . 2 - آشفته گشتن .
-
پریشیدن
لغتنامه دهخدا
پریشیدن . [ پ َ دَ ] (مص ) پراشیدن . پریشان کردن . پراکنده ساختن . متفرق کردن . پخش کردن . پاشیدن . طحطحه . صعصعه . ثَرثَر. ثَرثَرة : ز چندین مال و چندین زر که برپاشی وبپریشی عجب باشد که باشد در جهان تنگی و درویشی . فرخی .مرد بددل خیانت اندیشدراز خود...
-
پریشیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) ‹پراشیدن، پرشیدن› parišidan ۱. پریشان شدن؛ آشفته شدن.۲. پراکنده شدن.۳. (مصدر متعدی) پریشان کردن.۴. (مصدر متعدی) پراکنده ساختن: ◻︎ مرد بددل خیانت اندیشد / راز خود پیش خلق بپریشد (سنائی۱: ۳۸۶).
-
جستوجو در متن
-
پرشیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] paršidan = پریشیدن
-
پریشندگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) parišandegi عمل پریشیدن و پریشان کردن.
-
بپریشیدن
لغتنامه دهخدا
بپریشیدن . [ ب ِ دَ] (مص ) پریشان کردن . پراکنده ساختن . (از برهان قاطع) (ناظم الاطباء). پریشیدن . و رجوع به پریشیدن شود.
-
پراشیدن
فرهنگ فارسی معین
(پَ دَ) (مص م .) پریشیدن .
-
پرشیدن
لغتنامه دهخدا
پرشیدن . [ پ َ دَ ] (مص ) برباد دادن . (برهان ). پریشیدن .
-
پریشیدنی
لغتنامه دهخدا
پریشیدنی . [ پ َ دَ ] (ص لیاقت ) قابل پریشیدن .
-
پریشندگی
لغتنامه دهخدا
پریشندگی . [ پ َ ش َ دَ / دِ ] (حامص ) عمل پریشیدن . عمل پریشان کردن .
-
پریش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] pariš ۱. پریشیده؛ پریشان.۲. پراکنده؛ متفرق.۳. بهبادداده (بهصورت اضافه): زلفِ پریش.۴. (بن مضارعِ پریشیدن) = پریشیدن۵. پریشانکننده؛ پریشنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): خاطرپریش، خاکپریش.
-
پراشیدن
لغتنامه دهخدا
پراشیدن . [ پ َ دَ ] (مص ) پریشان کردن . بیفشاندن . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نسخه ٔ نخجوانی ). پشولیدن . بشولیدن . پراکنده کردن . پراکندن . بپراکندن . پریشان کردن . ولاو کردن . وِلو کردن . تار و مار کردن . متفرق کردن . از هم پاشیدن . پرت وپلا کردن . ترت و...
-
پاشیدن
لغتنامه دهخدا
پاشیدن . [ دَ ] (مص ) پراکندن . پریشیدن . افشاندن . نثار کردن . ریختن . برافشاندن . پاچیدن . (در تداول عوام ): آب بر کسی پاشیدن ؛ آب بر روی او افشاندن . تخم در مزرعه پاشیدن ؛ تخم در کشتمند افشاندن . نمک و فلفل و نظایر آن بر روی چیزی پاشیدن ؛ نمک و فل...
-
پریشان
لغتنامه دهخدا
پریشان . [ پ َ ] (نف ، ق ) در حال پریشانی . در حال پریشیدن . || پریش . پریشیده . پراشیده . پراکنده . متفرق . منتشر. متشتت . متخلخل . متقسم .صعصع: قردحمة؛ رای پریشان . فکر پریشان : باد بیرون کن ز سر تا جمع گردی بهرآنک خاک را جز باد نتواند پریشان داشتن...