کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پریشان کننده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
پریشان فکر
لغتنامه دهخدا
پریشان فکر. [ پ َ ف ِ ](ص مرکب ) پراکنده فکر. سرگشته . || مضطرب .
-
پریشان فکرت
لغتنامه دهخدا
پریشان فکرت . [ پ َ ف ِ رَ ] (ص مرکب ) پراکنده فکر. سرگشته . مضطرب . آشفته : پریشان فکرت در کارها حیران بود. (کلیله و دمنه ).
-
پریشان گفتار
لغتنامه دهخدا
پریشان گفتار. [ پ َ گ ُ ] (ص مرکب ) پریشان گوی . یاوه گوی . یاوه سرا. یافه سرا. بیهوده گوی . باطل گوی . پراکنده گوی .
-
حرف پریشان
لغتنامه دهخدا
حرف پریشان . [ ح َ ف ِ پ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حرف بی معنی . حرف بی ربط.
-
خواب پریشان
لغتنامه دهخدا
خواب پریشان . [ خوا / خا ب ِ پ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خواب موحش . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). رؤیای هولناک . (از ناظم الاطباء) : به بیداری خیال زلف خوبان می کندشب راز بس پیوسته بیند چشم من خواب پریشان را. غنی (از آنندراج ). || خوابی که با بیداری...
-
پریشان حال
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [مجاز] parišānhāl ۱. دلگیر؛ دلتنگ.۲. بدبخت.۳. مضطرب. * بدحال.
-
پریشان حالی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [فارسی. عربی. فارسی] [مجاز] parišānhāli ۱. بدحالی: ◻︎ دوست آن دانم که گیرد دست دوست / در پریشانحالی و درماندگی (سعدی: ۷۱).۲. بدبختی.۳. تنگدستی.
-
پریشان خاطر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [مجاز] parišānxāter ۱. آشفتهخاطر.۲. دلتنگ.۳. مضطرب.
-
پریشان خیال
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [قدیمی، مجاز] parišānxiyāl پریشانحواس؛ پریشانفکر؛ پراکندهفکر.
-
پریشان دل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] parišāndel پریشانخاطر؛ دلتنگ.
-
پریشان روزگار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] parišānruz[e]gār ۱. تیرهروز؛ کسی که زندگانی خوشی ندارد؛ تبهروزگار.۲. بدحال.۳. تنگدست.
-
پریشان کردن
دیکشنری فارسی به عربی
اصب , اصرف انتباهه , اضطهد , تاکيد , جاموسة , حير , هيج ، إرْباک
-
پریشان خیال
دیکشنری فارسی به عربی
شارد الذهن , غائب , مجرد , مضطرب
-
پریشان کرد
دیکشنری فارسی به عربی
أذْهَلَ
-
ادم پریشان حواس
دیکشنری فارسی به عربی
احمق