کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پرگره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پرگره
/porgereh/
معنی
۱. دارای گرهِ بسیار.
۲. پرچینوشکن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
پرگره
لغتنامه دهخدا
پرگره . [ پ ُ گ ِ رِه ْ ] (ص مرکب ) پرعُقَد. پرشکنج . پرچین : سیاوش ز گفت گروی زره بُرو پر ز چین کرد و رخ پرگره .فردوسی .
-
پرگره
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] porgereh ۱. دارای گرهِ بسیار.۲. پرچینوشکن.
-
جستوجو در متن
-
پرتاب
واژگان مترادف و متضاد
پرچینوشکن، پرچین، پرشکن، پرگره، فردار ≠ کمتاب
-
هوم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: hôm] (زیستشناسی) ho(w)m گیاهی دارای ساقۀ کوتاه و پرگره که شیرۀ سفیدی دارد.
-
ذات عقد
لغتنامه دهخدا
ذات عقد. [ ت ُ ع ُ ق َ ] (ع ص مرکب ) پرگره .
-
گره گندله
لغتنامه دهخدا
گره گندله . [ گ ِ رِه ْ گ ُ دُ ل َ / ل ِ ] (ص مرکب ) خشن . || کثیرالعقد. پرگره .
-
هوم
لغتنامه دهخدا
هوم . (ترکی ، اِ) به ترکی نام گیاهی است شاخه های آن پرگره و بارش شبیه به عنب الثعلب و کبک از آن بسیار محظوظ است و گفته اند از سموم قتاله است ،چون پیکان را به آب آلوده ٔ آن خشک نمایند زخمش کشنده است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (آنندراج ) (انجمن آرا).
-
منتشا
لغتنامه دهخدا
منتشا. [ م َ ت َ ] (اِ) چوب و عصای خشن و پرگره درویشان و قلندران . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).- امثال :روی یک منتشا راه می رود از پهنا ، نظیر:چنان می رود که گویی به دارش می برند (امثال و حکم ج 2ص 880)؛ سخت کاهل است . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
عیدا
لغتنامه دهخدا
عیدا. [ ع َ / ع ِ ] (اِ) گیاهی است ، کوهستانی ِ او در قلل و شواهق روید به ارتفاع ذراعی ، با شاخه های اغبر، و آن را برگ و تخم نباشد و سخت معقد و پرگره است و پوستی ستبر دارد. این پوست بگیرند و نرم بسایند و بر جراحتهای تازه ضماد کنند، گوشت برویاند. (یاد...
-
گروی زره
لغتنامه دهخدا
گروی زره . [ گ ُ ی ِ زِ رِه ْ ] (اِخ ) نام یکی از خویشان افراسیاب است که در کشتن سیاوش مکرها کرد و وسیله ها انگیخت : سیاوش ز گفت گروی زره برو پرز چین کرد و رخ پرگره . فردوسی .نیوشنده بودند و لب با گره بپاسخ بیامد گروی زره . فردوسی .گروی زره را گره تا...
-
جوزالقطاة
لغتنامه دهخدا
جوزالقطاة. [ ج َ زُل ْ ق َ ] (ع اِ مرکب ) دانه ای است شبیه به کاکنج ، و قطا در خوردن او حریص و گیاه او پرشاخ و منبسط بر روی زمین و پرگره و نرم و برگش شبیه ببرگ خرفه و از آن عریضتر و غبارناک و منبسط او زمین نمناک و ثمرش مثل کاکنج پرده دار و در جوف پرد...
-
خولنجان
لغتنامه دهخدا
خولنجان . [ ل َ ] (اِ) خاولنجان . خسرودارو. قره قاف . (یادداشت بخط مؤلف ) (از برهان قاطع). بیخی است سرخ تیره رنگ و پرگره و تندطعم و لذید و با اندک عطریه و از هند و روم خیزد و گویند از آشیان باز و در سواحل دریا برمی آرند و نبات او معلوم نیست و مؤلف ...
-
ششقاقل
لغتنامه دهخدا
ششقاقل . [ش َ / ش ِ ق ُ / ق ِ ] (معرب ، اِ) ریشه ٔ یکنوع درختی هندی . شقاقل و گزر صحرایی . (ناظم الاطباء). دارویی است .(مهذب الاسماء). زردک ریگی است و آن بیخی است پرگره با لزوجیت و اندک شیرینی ، پرورده ٔ آن ملین طبع و مهیج باه ، قاطع بلغم ، مقوی کمر،...
-
کاشم
لغتنامه دهخدا
کاشم . [ ش ِ ] (اِ) دوایی است و آن نوعی از انگدان باشد و آن را انجدان رومی گویند. ضیق النفس را نافع است و بعضی گویند کاشم تخم انجدان رومی است . گرم و خشک است . (برهان ). اسم فارسی است و به یونانی لیفطیون و در دیلم زیره ٔ کوهی نامند. منبتش کوههای بلند...