کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پرگار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پرگار
/pargār/
معنی
وسیلهای دوشاخه که بر یک سر آن مداد یا نوک مداد قرار دارد و برای کشیدن دایره و اندازهگیری خطهای مستقیم استفاده میشود.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
compass
-
جستوجوی دقیق
-
Circinus, Cir, Compasses
پرگار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم] صورت فلکی کوچک و کمنوری در آسمان جنوبی (southern sky)، در کنار صورت بارز قَنطورِس
-
پرگار
فرهنگ فارسی معین
(پَ) (اِ.) 1 - ابزاری برای کشیدن اشکال هندسی . 2 - فلک . 3 - بخت و اقبال .
-
پرگار
لغتنامه دهخدا
پرگار. [ پ َ ] (اِ) آلتی هندسی برای کشیدن دائره و خطوط. آلتی که ترسیم قِسی و دوایر را بکار رود. قلم آهنی دو شاخه که بدان دائره کشند. (غیاث اللغات ). افزاری است که بنایان و نقاشان بدان دایره کشند و معرب آن فرجار است . (برهان ). پرکار. پرکاره . پرکال ....
-
پرگار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پرگاره، پرگر، پرگال، پرکار، فرجار، فرگار، پردال، بردال› (ریاضی) pargār وسیلهای دوشاخه که بر یک سر آن مداد یا نوک مداد قرار دارد و برای کشیدن دایره و اندازهگیری خطهای مستقیم استفاده میشود.
-
پرگار
دیکشنری فارسی به عربی
بوصلة
-
واژههای مشابه
-
نکته ٔ پرگار
لغتنامه دهخدا
نکته ٔ پرگار. [ ن ُ ت َ / ت ِ ی ِ پ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از سخن دقیق و دلپذیر باشد (؟). (برهان قاطع) (آنندراج ).
-
هفت پرگار
لغتنامه دهخدا
هفت پرگار. [هََ پ َ ] (اِ مرکب ) هفت آسمان . (برهان ) : فهرست جمال هفت پرگاروز هفت خلیفه جامگی دار. نظامی .در مرکز خط هفت پرگاریک نوبتی نشانده بر کار.نظامی .
-
هفت پرگار
فرهنگ فارسی معین
( ~. پَ) (اِمر.) هفت آسمان .
-
خجسته پرگار
لغتنامه دهخدا
خجسته پرگار. [ خ ُ ج َ ت َ / ت ِ پ َرْ ] (اِ مرکب ) پرگار خجسته و مبارک . کنایه از دوران و حرکت دوری خوش و خجسته است : بوداول آن خجسته پرگارنام ملکی که نیستش یار.نظامی .
-
خط پرگار
لغتنامه دهخدا
خط پرگار. [ خ َطْ طِ پ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خطی که پرگار بهنگام حرکت رسم می کند وآن محیط دایره و یا قوسی از دایره است : انقیاد دور گردون برنتابد همتم هم چو مرکز حلقه ٔ گوشم خط پرگار نیست .میرزا بیدل (از آنندراج ).
-
خوش پرگار
لغتنامه دهخدا
خوش پرگار. [ خوَش ْ / خُش ْ پ َ ] (ص مرکب ) خوش قواره . خوش ترکیب . (آنندراج ) : دور عیش مرکز از پرگار می گردد تمام شد ز خط عنبرین آن خال خوش پرگارتر.میرزا صائب (از آنندراج ).
-
نوعی پرگار که برای اندازه گیری ضخامت یا قطر اجسام بکار میرود
دیکشنری فارسی به عربی
فرجار , مسماک
-
جستوجو در متن
-
پرکار
لغتنامه دهخدا
پرکار. [ پ َ ] (اِ) پرگار. فرجار. رجوع به پرگار شود.