کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پرچ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پرچ
/parč/
معنی
میخ یا میلۀ فلزی باریک که تیزی سر آن را کوبیده و پهن کرده باشند.
〈 پرچ کردن: (مصدر متعدی) کوبیدن و پهن کردن سر میخ که از یک طرف تخته یا چیز دیگر بیرون آمده باشد؛ پرچیدن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
rivet
-
جستوجوی دقیق
-
پرچ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پرچین› parč میخ یا میلۀ فلزی باریک که تیزی سر آن را کوبیده و پهن کرده باشند.〈 پرچ کردن: (مصدر متعدی) کوبیدن و پهن کردن سر میخ که از یک طرف تخته یا چیز دیگر بیرون آمده باشد؛ پرچیدن.
-
واژههای مشابه
-
پَرچ
لهجه و گویش گنابادی
parch در گویش گنابادی به معنای گوشه لباس و پیراهن و کت و شلوار و پارچه اطلاق میگردد.
-
پِرچ
لهجه و گویش بختیاری
perč 1. نوعى گیاه آبزى شبیه به نى با ساقه باریک بدون بند، آن را کوبند تا نرم شود و از آن طناب، گاله و زیرانداز بافند؛ 2. (کنایى) موى سر (مؤدبانه نیست).
-
پرچ کردن
فرهنگ فارسی معین
(پَ. کَ دَ) فرو کردن میخ در چیزی و پهن کردن سر یا ته آن بوسیلة ضربات چکش به منظور محکم کردن آن .
-
پرچ کردن
لغتنامه دهخدا
پرچ کردن . [ پ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پرچیدن .پهن کردن سر میخی که در جای کوفته باشند تا برآوردن نتوانند یا برگرداندن نوک میخی که به جای کوفته باشند استحکام را. رجوع به پرچین کردن ذیل پرچین شود.
-
چین پرچ
لغتنامه دهخدا
چین پرچ . [ پ َ ] (اخ ) نام دهی از ده های هزارجریب . (سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد تألیف رابینو ص 165). رجوع به چینی پارچ شود.
-
پرچ کردن
دیکشنری فارسی به عربی
احکام , مسمار
-
پِرچ اسپید
لهجه و گویش بختیاری
perč esbid 1. سفید موى؛ 2. (کنایى) نادان.
-
watertight riveting
پرچزنی ضدِآب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] نوعی پرچزنی که اتصال را ضدآب میکند
-
پرچ بودن (مثل سرمیخ)
دیکشنری فارسی به عربی
احکام
-
بامیخ پرچ محکم کردن
دیکشنری فارسی به عربی
مسمار
-
محل پرچ یا اتصال دویاچند ورق فلزی
دیکشنری فارسی به عربی
قفل
-
واژههای همآوا
-
پَرچ
لهجه و گویش گنابادی
parch در گویش گنابادی به معنای گوشه لباس و پیراهن و کت و شلوار و پارچه اطلاق میگردد.