کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پروز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پروز
/parvaz/
معنی
۱. سجاف جامه.
۲. پارچۀ باریک و دراز که در کنارۀ جامه یا دوختنی دیگر از همان رنگ یا رنگ دیگر دوخته میشود؛ حاشیه.
۳. پینه؛ وصله.
۴. [مجاز] نژاد؛ اصلونسب: ◻︎ بدو گفت من خویش کرسیوزم / به شاهآفریدون کشد پروزم (فردوسی: ۲/۲۰۴).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
descent, meat, principle, tapestry
-
جستوجوی دقیق
-
پروز
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) = فریز. فرزد. فروزد: نوعی از سبزه در غایت سبزی و طراوت ، مرغ .
-
پروز
فرهنگ فارسی معین
(پَ وَ) (اِ.) 1 - نژاد، اصل و نسب . 2 - وصله ، پینه ، پارچة باریک حاشیه لباس . 3 - هر چیز گستردنی . 4 - سجاف جامه .
-
پروز
لغتنامه دهخدا
پروز. [ پ َرْوَ ] (اِ) جامه ٔ پوشیدنی یا گستردنی گوناگون بود چون زهی اندر کشیده . (نسخه ای از لغت نامه ٔ اسدی ). پیرامن جامه های پوشیدنی و گستردنی بود. (نسخه ای از لغت نامه ٔ اسدی ). جامه ٔ پوشیدنی یا گستردنی که از لونی دیگرگرد آن جامه درگیرند. سجاف ...
-
پروز
لغتنامه دهخدا
پروز. [ پ ِ ] (اِخ ) رجوع به پروژیا شود.
-
پروز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹فراویز، پراویز، فرویز› [قدیمی] parvaz ۱. سجاف جامه.۲. پارچۀ باریک و دراز که در کنارۀ جامه یا دوختنی دیگر از همان رنگ یا رنگ دیگر دوخته میشود؛ حاشیه.۳. پینه؛ وصله.۴. [مجاز] نژاد؛ اصلونسب: ◻︎ بدو گفت من خویش کرسیوزم / به شاهآفریدون کشد پروزم ...
-
جستوجو در متن
-
فرویز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] farviz = پروز
-
پراویز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] parāviz = پروز
-
پریز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] pariz = پروز
-
perosis
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پروز
-
فراویز
فرهنگ فارسی معین
(فَ) (اِ.) فرویز، پروز؛ سجاف ، سجاف لباس .
-
اصل
واژهنامه آزاد
(پارسی سره؛ واژۀ پیشنهادی کاربران) پَروَز، آغازه. شاهنامه:بدو گفت من خویش گرسیوزم - به شاه آفریدون کشد پَروَزَم. "اصل بقای انرژی" به پارسی می شود "پَروَزِ پایِستاریِ کارمایه" یا "آغازۀ پایِستاریِ کارمایه".
-
پروسا
لغتنامه دهخدا
پروسا. [ پْرو / پ ِ ] (اِخ ) پروز. نام شهری از بی تی نیه ٔ قدیم در آسیای صغیر.
-
پنتوری کیو
لغتنامه دهخدا
پنتوری کیو. [ پ َ ی ُ ] (اِخ ) برناردو بتی (معروف به ...) نقاش دینی ایطالیائی متولد در پروز و صاحب آثاری جالب نظر است . (1454 - 1513 م .).
-
اسقلبیاد
لغتنامه دهخدا
اسقلبیاد. [ اَ ق َ ل ِ ] (اِخ ) نام طبیبی یونانی متولد در پروز و بانی مکتب طب مشهوری در یونان (124 - 40 ق . م .). این طبیب و پیروان او مخالف طریقه ٔ بقراط بودند.