کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پرورنده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پرورنده
/parvarande/
معنی
۱. تربیتکننده.
۲. پرورشدهنده.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
nurturer
-
جستوجوی دقیق
-
پرورنده
لغتنامه دهخدا
پرورنده . [ پ َرْ وَرَ دَ / دِ ] (نف ) پروردگار. پرورش دهنده . پروراننده . مربی . رب ّ. تربیت کننده . مؤدِب . معلم : تو با آفرینش بسنده نه ای مشو تیز چون پرورنده نه ای . فردوسی .هر که از پرورنده رنج ندیددر جهان جز غم و شکنج ندید. اوحدی .پسر را زجر و...
-
پرورنده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) parvarande ۱. تربیتکننده.۲. پرورشدهنده.
-
جستوجو در متن
-
مربی
فرهنگ واژههای سره
پرورنده، پروراننده
-
گل پرور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] golparvar آنکه گل پرورش دهد؛ باغبان؛ گلپرورنده.
-
مربی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] morabbi تربیتکننده؛ پرورشدهنده؛ پرورنده.
-
دانش پرور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [مجاز] dānešparvar آنکه علم و دانش را رواج دهد؛ پرورندۀ دانش.
-
nurserymen
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پرستار، باغبان، پرورنده گیاهان، زارع
-
دشمن پرور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] došmanparvar آنکه برای خود دشمن بهوجود آورد یا دشمن خود را نوازش کند؛ دشمنپرورنده.
-
نیلرام
فرهنگ نامها
(تلفظ: nilrām) نام فرشتهای که پرورنده و رب النوع برف و باران و تگرگ است .
-
دادپرور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [مجاز] dādparvar پرورندۀ داد؛ عدلپرور: ◻︎ کرد با دادپروران یاری / با ستمکارگان ستمکاری (نظامی۴: ۵۹۱).
-
درون پرور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی، مجاز] darunparvar ۱. کسی که باطن خود را صفا دهد؛ پرورندۀ درون.۲. جوانمرد و مردمنواز و آنکه مردم را دلجویی کند.
-
گهرپرور
لغتنامه دهخدا
گهرپرور. [ گ ُ هََ پ َ وَ ] (نف مرکب ) مخفف گوهرپرور. پرورنده ٔ گهر. زینت کننده ٔ گوهر. ببارآورنده ٔ گوهر. پرورنده ٔ مروارید و صدفی که در آن مروارید پرورش یابد. (از آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
دل پرور
لغتنامه دهخدا
دل پرور. [ دِ پ َ وَ ] (نف مرکب ) دل پرورنده . پرورنده ٔ دل . آنکه دل را پرورش دهد. تربیت کننده ٔ باطن : برآراستندی به فرهنگ و رای سخنهای دل پرور جان فزای .نظامی .
-
درویش پرور
لغتنامه دهخدا
درویش پرور. [ دَرْ پ َرْ وَ ] (نف مرکب ) درویش پرورنده . تربیت کننده و پرورنده ٔدرویش ؛ که عنایت و توجه به درویش دارد : که پروردگار توانگر توئی توانا و درویش پرور توئی .سعدی .