کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پرورده مرغ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
نمک پرورده
لغتنامه دهخدا
نمک پرورده . [ ن َ م َ پ َرْ وَ دَ / دِ ](ن مف مرکب ) نمک سود. (یادداشت مؤلف ). نمک آلود. به نمک آغشته . در نمک خوابانده . || با نعمت اوبالیده و قوت گرفته . (یادداشت مؤلف ). نمک پرور. کسی که با خرج دیگری پرورش یافته باشد. (ناظم الاطباء).
-
زیتون پرورده
لغتنامه دهخدا
زیتون پرورده . [ زَ/ زِ ن ِ پ َرْ وَ دَ / دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مرکبی است از ناردانه و زیتون . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). مرکبی است از زیتون سبز یا سیاه با سائیده ٔ ناردانه و مغز گردو و سیر و این متداول در گیلان است .
-
process cheese
پنیر پرورده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] نوعی پنیر که از خرد و مخلوط کردن و ذوب کردن انواع پنیر و نامیزه کردن آنها با نمکهای گوناگون به دست آید
-
phloem sap
شیرۀ پرورده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] محلولی غلیظ حاوی قندها و پروتئینها و مواد معدنی که در آوند آبکش جریان دارد
-
bodied oil
روغن پرورده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی، مهندسی بسپار ـ علوم و فنّاورى رنگ] روغنی که گرانرَوی آن را به روشهای مختلف افزایش دادهاند
-
نمک پرورده
فرهنگ فارسی معین
( ~. پَ وَ دِ) (ص مف .) کسی که با خرج دیگری پرورش یافته باشد.
-
دست پرورده
لغتنامه دهخدا
دست پرورده . [ دَ پ َرْ وَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) دست پرور.دست پرورد. تربیت شده به دست دیگری . مربا: دست پرورده ٔفلان کس بودن ؛ صنیع فلان بودن . تربیت شده ٔ فلان بودن .
-
دنبه پرورده
لغتنامه دهخدا
دنبه پرورده . [ دُم ْ ب َ / ب ِ پ َرْ وَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) آنکه شعبده بازی می کند و فریب می دهد. (ناظم الاطباء). کنایه از آسایش طلب مکار : چو شیران به پرخاش خو کرده ام نه چون روبهان دنبه پرورده ام .نظامی .
-
سایه پرورده
لغتنامه دهخدا
سایه پرورده . [ ی َ / ی ِ پ َرْ وَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) نازپرورده . رنج نادیده . براحت زیسته . آنکه زندگی آسوده و آرام و راحت و بی دغدغه داشته باشد : او چو خاشاک سایه پرورده سیلش از کوه پیش در کرده . نظامی (هفت پیکر ص 244).سایه پرورده را چه طاقت آن...
-
مرجان پرورده
لغتنامه دهخدا
مرجان پرورده . [ م َ ن ِ پ َرْ وَ دَ / دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از لب معشوق است . || کنایه از شراب سرخ رنگ است : زمانی ز شغل زمین بگذریم به مرجان پرورده جان پروریم .نظامی (شرفنامه ص 299).
-
ادب پرورده
لغتنامه دهخدا
ادب پرورده . [ اَ دَ پ َ وَ دَ/ دِ ] (ن مف مرکب ) ادب آموخته . فرهیخته : ادب پرورده ٔ عشقم نیاید خیرگی از من نسوزد آتش می پرده ٔ شرم و حجابم را.صائب .
-
پرورده شدن
لغتنامه دهخدا
پرورده شدن . [ پ َرْ وَ دَ / دِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) تربیت شدن . پرورش یافتن . بالیدن . بزرگ شدن . نموّکردن . || اغتذاء. (تاج المصادر بیهقی ).
-
نمک پرورده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) [مجاز] namakparvarde کسی که نانونمک دیگری را خورده و با خرج او پرورش یافته.
-
ناز پرورده
لهجه و گویش تهرانی
ننر،متنعم،لوس