کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پروراندن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پروراندن
/parvarāndan/
معنی
۱. پروردن؛ پرورش دادن: ◻︎ جهانا چه بدمهر و بدگوهری / که خود پرورانی و خود بشکری (فردوسی: ۱/۸۵).
۲. تربیت کردن.
فرهنگ فارسی عمید
فعل
بن گذشته: پروراند
بن حال: پروران
دیکشنری
develop, educate, foster, inculcate, propagate, rear, train
-
جستوجوی دقیق
-
پروراندن
فرهنگ فارسی معین
(پَ وَ دَ) (مص م .) 1 - پرورش دادن . 2 - غذا دادن . 3 - کلام را آراستن .
-
پروراندن
لغتنامه دهخدا
پروراندن . [ پ َرْ وَ دَ ] (مص ) پرورش دادن . پروردن . پرورانیدن .تربیت کردن . پرورش کردن . ترشیح . تنبیت : چنین پروراند همی روزگارفزون آمد از رنگ گل رنج خار. فردوسی .کنون دور ماندم ز پروردگارچنین پروراند مرا روزگار. فردوسی .جهانا چه بدمهر و بدگوهری ...
-
پروراندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹پرورانیدن› parvarāndan ۱. پروردن؛ پرورش دادن: ◻︎ جهانا چه بدمهر و بدگوهری / که خود پرورانی و خود بشکری (فردوسی: ۱/۸۵).۲. تربیت کردن.
-
پروراندن
دیکشنری فارسی به عربی
ممرضة
-
جستوجو در متن
-
تربیت کردن
واژگان مترادف و متضاد
ادب کردن، پرورش دادن، تادیب کردن، تعلیم دادن، فرهیختن، بار آوردن، پروراندن
-
پرورانیدن
فرهنگ فارسی معین
(پَ وَ دَ) (مص م .) نک پروراندن .
-
فربه کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . کَ دَ) (مص م .) پروراندن و چاق کردن (گوسفند و مانند آن ).
-
رساندن
فرهنگ فارسی معین
(رَ یا رِ دَ) (مص ل .) 1 - چیزی یا خبری را به کسی دادن . 2 - پروراندن .
-
nursed
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پرستار، پروراندن، پرستاری کردن، شیر خوردن، باصرفه جویی یا دقت بکار بردن
-
تربیت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: تربیة] tarbiyat ۱. پروردن؛ پروراندن؛ پرورش دادن.۲. ادب و اخلاق به کسی یاد دادن.
-
گیتی پروریدن
لغتنامه دهخدا
گیتی پروریدن . [ پ َرْ وَ دَ ] (مص مرکب ) ترتیب کردن و پروراندن گیتی . نظم و ترتیب دادن گیتی .
-
بزرگ کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. بارآوردن، پرورش دادن، پروراندن ۲. تربیت کردن ۳. تروخشک کردن، مراقبت کردن ۴. آگراندیسمان کردن، مبالغه کردن، مهم جلوه دادن، اغراق کردن
-
تربیت
واژگان مترادف و متضاد
۱. پرورش، تادیب، تعلیم، تهذیب، ۲. فرهنگ، فرهیختگی، نزاکت ۳. پروراندن، پروردن، پرورش دادن
-
پرورش
واژگان مترادف و متضاد
۱. تادیب، تربیت، تعلیم ۲. آموزش ۳. بارآوردن، پروراندن ۴. خوراک، طعام، غذا ۵. پرواربندی