کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پروراند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پروراند
فعل
بن گذشته: پروراند
بن حال: پروران
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
پروراند
واژهنامه آزاد
پرورش داد_ نگه داری کرد
-
جستوجو در متن
-
خام طمع
فرهنگ فارسی معین
(طَ مَ) (ص مر.) کسی که آرزوهای بیهوده در سر می پروراند.
-
مسوس
لغتنامه دهخدا
مسوس . [ م ُ س َوْ وِ ](ع ص ) درختی که کرم را می پروراند. (ناظم الاطباء).
-
متربی
لغتنامه دهخدا
متربی . [ م ُ ت َ رَب ْ بی ] (ع ص ) غذا دهنده . (آنندراج ). کسی که غذا می دهد و می پروراند و آن که می پروراند و تربیت می کند. (ناظم الاطباء). || مرباسازنده ٔ میوه ها و ریشه ها. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به تربی شود.
-
محثل
لغتنامه دهخدا
محثل . [ م ُ ث ِ ] (ع ص ) زنی که خورش ندهد کودک را و بد پروراند. (آنندراج ). || کسی که روزگار با وی موافقت نکند.
-
مرغباز
لغتنامه دهخدا
مرغباز. [ م ُ ] (نف مرکب ) آن که خروس جنگی می پروراند. || (اِ مرکب ) خروس جنگی . (ناظم الاطباء).
-
بنات الافکار
لغتنامه دهخدا
بنات الافکار. [ ب َ تُل ْ اَ ] (ع اِ مرکب ) افکار و تدابیری که انسان در ذهن خود می پروراند. (از المرصع).
-
مقتت
لغتنامه دهخدا
مقتت . [ م ُ ق َت ْ ت ِ ] (ع ص ) بدگو و سخن چین . || آنکه روغن را با گل می پروراند. (ناظم الاطباء). و رجوع به تقتیت شود.
-
اندیشه کیش
لغتنامه دهخدا
اندیشه کیش . [ اَ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ) آنکه معتاد به اندیشه است . آنکه عادت بتفکر دارد. || آنکه همواره خیالات فاسد در سر پروراند. خیالاتی . (فرهنگ فارسی معین ).
-
خام عقل
لغتنامه دهخدا
خام عقل . [ ع َ ] (ص مرکب ) خام رای . ناقص رای . آنکه سودای ناپخته در سر پروراند. نعت است مر صاحب رای خام را.
-
پروراندن
لغتنامه دهخدا
پروراندن . [ پ َرْ وَ دَ ] (مص ) پرورش دادن . پروردن . پرورانیدن .تربیت کردن . پرورش کردن . ترشیح . تنبیت : چنین پروراند همی روزگارفزون آمد از رنگ گل رنج خار. فردوسی .کنون دور ماندم ز پروردگارچنین پروراند مرا روزگار. فردوسی .جهانا چه بدمهر و بدگوهری ...
-
شه پرور
لغتنامه دهخدا
شه پرور. [ ش َه ْ پ َرْ وَ ] (ن مف مرکب ) مخفف شاه پرورده . پرورده ٔ شاه . || (نف مرکب ) شاه پرور. پرورنده ٔ شاه . آنکه شاه را پروراند : حرز امم حبر انام احمشادقاضی شه پرور سلطان نشان .خاقانی .
-
تن پرست
لغتنامه دهخدا
تن پرست . [ تَم ْ پ َ رَ ] (نف مرکب ) تن پرور و کاهل و بیکارو بیعار و کسی که به ناز و نعمت خود را پروراند. (ناظم الاطباء). تن پرور. تن آسای . (آنندراج ) : آنچه میدانند ماتم تن پرستان شورهاست دار نخل دیگران ورایت منصور ماست . صائب (ازآنندراج ).|| شهوت...
-
خیال اندیش
لغتنامه دهخدا
خیال اندیش . [خ َ / خیا اَ ] (نف مرکب ) اندیشنده به خیال . آنکه خیال های باطل برای آینده در سر می پروراند : ای بسا گنج آکنان کنجکاوکان خیال اندیش را شد ریش گاو. مولوی .یکی امروز کامران بینی دیگری را دل از مجاهده ریش روزکی چند باش تا بخوردخاک مغز سر خ...