کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پروانچه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پروانچه
/parvānče/
معنی
۱. اجازهنامه؛ پروانه؛ جواز.
۲. حکم؛ فرمان.
۳. گواهینامه.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
پروانچه
فرهنگ فارسی معین
(پَ چِ)(اِمصغ .) 1 - پروانه ، اجازه نامه . 2 - فرمان پادشاهان . 3 - برات ، حواله .
-
پروانچه
لغتنامه دهخدا
پروانچه . [پ َرْ ن َ چ َ / چ ِ ] (اِ مصغر) پروانه . قاصد. برید.
-
پروانچه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پروانجه› [قدیمی] parvānče ۱. اجازهنامه؛ پروانه؛ جواز.۲. حکم؛ فرمان.۳. گواهینامه.
-
جستوجو در متن
-
پروانه
لغتنامه دهخدا
پروانه . [ پ َرْ ن َ / ن ِ ] (اِ) حیوانی گوشت خوار شبیه به یوز که در شمال افریقا زید.و گویند که پیشاپیش شیر رود و آواز کند تا جانوران آواز او شنیده خود را بر کنار کشند و شیر را با او الفتی عظیم است و پس مانده ٔ صید شیر خورد. فرانق . فرانک . فرانه . س...
-
باقی
لغتنامه دهخدا
باقی . (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر بقاء است و بقاء ثبات شی ٔ است بحال و صورت نخست ، برابر آن فناء است . (از تاج العروس ). آنکه دارای دوام و ثبات باشد. (از اقرب الموارد). پاینده . (مهذب الاسماء) (السامی فی الاسامی ). پایدار. جاوید. بی زوال . ازلی . سرمدی...