کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پروار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
battens
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بتنتس، چاق شدن، نشو و نما کردن، پروار کردن، حاصلخیز شدن
-
batten
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بتنت، چاق شدن، نشو و نما کردن، پروار کردن، حاصلخیز شدن
-
battening
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خم شدن، چاق شدن، نشو و نما کردن، پروار کردن، حاصلخیز شدن
-
گوشتى
لهجه و گویش بختیاری
gušti 1. گاو یا گوسفند پروار؛ 2. کُشتى.
-
چاق کردن
لهجه و گویش تهرانی
پروار کردن ،گیراندن قلیان و..،تیز کردن ابزار ،نفس گرفتن
-
کله پرور
لغتنامه دهخدا
کله پرور. [ ک َل ْ ل َ / ل ِ پ َرْ وَ ] (اِ مرکب ) کله پروار. (ناظم الاطباء). رجوع به کله پروار شود.
-
فراوار
لغتنامه دهخدا
فراوار. [ ف َ ] (اِ) بالاخانه ٔ تابستانی را گویند و به این معنی به حذف الف اول هم آمده است که فروار باشد. (برهان ). فربال . فرباله . پروار. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). رجوع به پروار شود.
-
سمین
واژگان مترادف و متضاد
پرگوشت، پروار، چاق، شحیم، فربه، گوشتالو، مسمن ≠ لاغر
-
مسمن
واژگان مترادف و متضاد
۱. پروار، چاق، سمین، فربه ۲. چرب، پرچربی ≠ لاغر
-
فربال
لغتنامه دهخدا
فربال . [ ف َ ] (اِ) خانه ٔ تابستانی و بالاخانه ای را گویند که اطراف آن درها و پنجره ها داشته باشد. (برهان ). فروار. فرباله . فراوار. پروار. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). و رجوع به فرباله و پروار شود.
-
چاق شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. فربه شدن، گوشتالو شدن ≠ لاغر شدن ۲. پروار شدن، پرواری شدن ≠ لاغر شدن ۳. بهبود یافتن، بهشدن، معالجه شدن
-
فربه
واژگان مترادف و متضاد
پرگوشت، پروار، تناور، تنومند، چاق، درشت، ستبر، سمین، گوشتالو، لحیم ≠ لاغر
-
قچقار
لغتنامه دهخدا
قچقار. [ ق ُ ] (ترکی ، اِ) قُجْغار. گوسفند گشنی . (برهان ) (آنندراج ). گوسپند پروار گشنی . (ناظم الاطباء).
-
بروار
لغتنامه دهخدا
بروار. [ ب َرْ ] (اِ) خانه ٔ تابستانی . (برهان ). خانه ٔ تابستانی که بغایت سرد باشد. (غیاث ). خانه ٔ تابستانی که در آنجا گوسپند و غیره فربه کنند و آنرا برواری نیز گویند. (از آنندراج ). برواری . پروار. فروار. و رجوع به پروار و فروار شود. || دریچه ٔ با...
-
پربار
لغتنامه دهخدا
پربار. [ پ َ ] (اِ) خانه ٔ تابستانی . (برهان ). پروار. پربال . پَرباره . پرباله . (شعوری ). پرواره . فروار. فرواره . فروال . فرواله . بالاخانه . غرفه .