کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پرواری کردن و ذبح کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پرواری کردن و ذبح کردن
دیکشنری فارسی به عربی
لحم البقر
-
واژههای مشابه
-
چارپایان پرواری
دیکشنری فارسی به عربی
طاعم
-
گوساله پرواری
دیکشنری فارسی به عربی
عجل مخصي
-
خوک پرواری
دیکشنری فارسی به عربی
خنزير
-
جستوجو در متن
-
تذکیه
واژگان مترادف و متضاد
۱. ذبح ۲. بسمل کردن، ذبح کردن، کشتن
-
beefing
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گوشت گاو، شکوه و شکایت کردن، تقویت کردن، پرواری کردن و ذبح کردن
-
لحم البقر
دیکشنری عربی به فارسی
گوشت گاو , پرواري کردن و ذبح کردن , شکوه وشکايت کردن , تقويت کردن
-
ذبح
لغتنامه دهخدا
ذبح . [ ذَ ] (ع مص ) ذمط. ذَباح . سر بریدن گاو و گوسفند و مانند آنها. سر بریدن . گلو بریدن . گلو وابریدن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). بسمل کردن . کشتن . نحر. تذکیة.شکستن . هبهبه . || خبه کردن . خَفه کردن . خَوَه کردن . خنق . || پاره کردن . فتق . شق...
-
ذبح
فرهنگ فارسی معین
(ذِ بْ) [ ع . ] (مص م .) 1 - بریدنِ سرِ گاو و گوسفند و مانند آن ، بِسمل کردن . 2 - خفه کردن ، خبه کردن . 3 - پاره کردن . 4 - (ص .) ذبح شده ، سر بریده .
-
ذبح
دیکشنری عربی به فارسی
کشتار فجيع , قتل عام , خونريزي , ذبح , کشتار کردن
-
خون کردن
واژگان مترادف و متضاد
قربانی کردن، کشتن، ذبح کردن
-
سر بریدن
واژگان مترادف و متضاد
ذبح کردن، بسمل کردن، سر از تن جدا کردن
-
slaying
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کشتن، ذبح کردن، ادمکشی کردن، با خشونت کشتن، بقتل رساندن، کشتار کردن