کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پرواره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پرواره
لغتنامه دهخدا
پرواره . [ پ َرْ رَ / رِ ] (ص ) پرورش یافته شده .بشبیون . فربه . مسمن . (برهان ). || (اِ) فرواره . برواره . غرفه . (نصاب الصبیان ) (دهار). مشربه . علّیة. || حیوان بپروار بسته : چرخ مردم خوار اگر روزی دو مردم پروردنیست از شفقت مگر پرواره ٔ او لاغر است...
-
پرواره
واژهنامه آزاد
مثل پر، شبیه پر
-
جستوجو در متن
-
طاقچه
واژگان مترادف و متضاد
پرواره، رف، طاق
-
مشربه
واژگان مترادف و متضاد
۱. آبخوری، تنگ ۲. پرواره ۳. گیاهزار
-
گرواره
لغتنامه دهخدا
گرواره . [ گ َ رَ / رِ ] (اِ) عمارت و بنیاد. (شعوری ج 2 ورق 305). رجوع به مدخل فوق شود ومحتمل است که هر دو مصحف برواره یا پرواره باشند.
-
پروار
واژگان مترادف و متضاد
۱. چاق، سمین، فربه، مسمن ۲. پرورش ۳. پشتیبان، پشتیوان ۴. رف، طاقچه ۵. پرواره، پیسیاره، تفسره، قاروره ≠ لاغر
-
فدره
لغتنامه دهخدا
فدره . [ ف َ رَ / رِ ] (اِ) بوریائی که از برگ خرما و جز آن بافند و بر بالای چوبها و پرواره های سقف خانه اندازند و خاک و گل بر آن ریزند. (برهان ).
-
پربار
لغتنامه دهخدا
پربار. [ پ َ ] (اِ) خانه ٔ تابستانی . (برهان ). پروار. پربال . پَرباره . پرباله . (شعوری ). پرواره . فروار. فرواره . فروال . فرواله . بالاخانه . غرفه .
-
فرواره
لغتنامه دهخدا
فرواره . [ ف َ رَ /رِ ] (اِ) فروار که خانه ٔ تابستانی و بالاخانه ٔ چهاردر و بادگیر باشد. (برهان ). پرواره . غرفه . فربال . فرباله . فروال . (یادداشت بخط مؤلف ). || گنجینه . (برهان ). رجوع به فروار، فربال و فرباله شود.
-
غرفه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: غرفَة، جمع: غُرَف و غرفات] qorfe ۱. هریک از اتاقکها یا اتاقهای یک نمایشگاه که در آن به عرضۀ کالا میپردازند.۲. هریک از حجرههای پیرامون مساجد و مدارس قدیمی.۳. [قدیمی] اتاقی که بالای اتاق دیگر ساخته شود؛ بالاخانه؛ برواره؛ پرواره؛ فرواره...
-
مشربة
لغتنامه دهخدا
مشربة. [ م َ رَب َ / م َ رُ ب َ ] (ع اِ) زمین نرم همیشه گیاه . || دریچه و پرواره . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || پیش دالان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). صفه . (اقرب الموارد). || یک مشت آب . (آنندراج ) (ن...
-
وشیع
لغتنامه دهخدا
وشیع. [ وَ ] (ع اِ) سقف خانه . (اقرب الموارد). || شاخ ریزه ها و فدره که بر سقف و بالای پرواره اندازند و گاهی از آن پرده های جوانب نئین سازند و آن را به گیاه یز بندند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || آنچه پیرامون باغ نصب کن...
-
غرفة
لغتنامه دهخدا
غرفة. [ غ ُ ف َ ] (ع اِ) یک مشت آب . ج ، غِراف ، و هو اسم للمفعول لانک ما لم تغرفه لاتسمیه غرفة. (منتهی الارب ). به قدر یک مشت . (غیاث اللغات ). یک کف دست آب برداشته . (مجمل اللغة). یک کف آب . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). آنچه از آب و یا امثال آن با کف ...
-
پروار
لغتنامه دهخدا
پروار. [ پ َرْ ] (ص ) فربه . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). سَمین . بشبیون : تو کت این گاوهای پروارندلاغران را مکش که بیکارند. اوحدی .مرغ گوید به شبان تو گذارنده ٔ خلق ز تو کرده ست ز تن قسمت پروار مرا (کذا).منطقی (از حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). || ...