کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پروار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پروار
/parvār/
معنی
۱. چاق؛ فربه: ◻︎ اسب لاغرمیان به کار آید / روز میدان، نه گاو پرواری (سعدی: ۶۰).
۲. حیوانی که آن را در جای خوب ببندند و خوراک خوب بدهند تا فربه شود.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. چاق، سمین، فربه، مسمن
۲. پرورش
۳. پشتیبان، پشتیوان
۴. رف، طاقچه
۵. پرواره، پیسیاره، تفسره، قاروره ≠ لاغر
دیکشنری
feeder
-
جستوجوی دقیق
-
پروار
واژگان مترادف و متضاد
۱. چاق، سمین، فربه، مسمن ۲. پرورش ۳. پشتیبان، پشتیوان ۴. رف، طاقچه ۵. پرواره، پیسیاره، تفسره، قاروره ≠ لاغر
-
پروار
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِمر.) 1 - خانة تابستانی ، خانة بادگیر. 2 - بالاخانه . 3 - آتشدان عودسوز. 4 - رف ، طاقچه . 5 - تخته هایی که سقف خانه را بدان پوشند. 6 - قلعه ، حومه ؛ پربار و پرباره و پربال و پرباله و فربال و فرباله و برواره و فرواره نیز گویند .
-
پروار
فرهنگ فارسی معین
(پَ) [ په . ] 1 - (ص .) فربه ، چاق . 2 - (اِمر.) جایی که گوسفند یا گاو را نگاهدارند تا فربه شوند.
-
پروار
لغتنامه دهخدا
پروار. [ پ َرْ ] (ص ) فربه . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). سَمین . بشبیون : تو کت این گاوهای پروارندلاغران را مکش که بیکارند. اوحدی .مرغ گوید به شبان تو گذارنده ٔ خلق ز تو کرده ست ز تن قسمت پروار مرا (کذا).منطقی (از حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). || ...
-
پروار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹پرواری› parvār ۱. چاق؛ فربه: ◻︎ اسب لاغرمیان به کار آید / روز میدان، نه گاو پرواری (سعدی: ۶۰).۲. حیوانی که آن را در جای خوب ببندند و خوراک خوب بدهند تا فربه شود.
-
پروار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] parvār ۱. آتشدان؛ مجمر.۲. عودسوز.
-
واژههای مشابه
-
پَروار
لهجه و گویش بختیاری
parvâr پروار، فربه.
-
کله پروار
لغتنامه دهخدا
کله پروار. [ ک َل ْ ل َ / ل ِ پ َرْ ] (اِمرکب ) نام قسمی از حلوا. کله پرور. (ناظم الاطباء).
-
ماه پروار
لغتنامه دهخدا
ماه پروار. [ پ َرْ ] (اِ مرکب ) ماه پروین . (ناظم الاطباء). رجوع به ماه پروین شود.
-
پَروار بَسَّن
لهجه و گویش بختیاری
parvâr bassan پروار بستن، فربه کردن گوسفندان در طویله در طول زمستان.
-
واژههای همآوا
-
پَروار
لهجه و گویش بختیاری
parvâr پروار، فربه.
-
جستوجو در متن
-
proart
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پروار