کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پروا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پروا
/parvā/
معنی
۱. بیم؛ ترس.
۲. [قدیمی، مجاز] توجه؛ اعتنا.
۳. [قدیمی] میل؛ رغبت.
۴. [قدیمی] طاقت؛ شکیبایی.
۵. [قدیمی] صبروقرار؛ آرام.
〈 پروا داشتن: (مصدر لازم)
۱. باک داشتن؛ ترس داشتن.
۲. [قدیمی] میلورغبت داشتن.
۳. [قدیمی، مجاز] التفات و توجه داشتن: ◻︎ سرّ این نکته مگر شمع برآرد به زبان / ورنه پروانه ندارد به سخن پروایی (حافظ:۹۷۸).
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. باک، بیم، ترس، جبن، خوف، دهشت، رعب، محابا، مهابت، وحشت، هراس، هول
۲. احتیاط، محابا، ملاحظه
۳. اعتنا، التفات، توجه، میل
۴. آهنگ، عزم، قصد
۵. اشتیاق، رغبت، میل، هوا، هوس
۶. تاب، تحمل، توان، طاقت، یارا
فعل
بن گذشته: پروا کرد
بن حال: پروا کن
دیکشنری
dismay, fear, heed, respect
-
جستوجوی دقیق
-
پروا
فرهنگ نامها
(تلفظ: parvā) هراس ، فرصت و زمان پرداختن به کاری ؛ (در قدیم) فراغت و آسایش ؛ (در قدیم) (به مجاز) توجه خاطر ، توجه.
-
پروا
واژگان مترادف و متضاد
۱. باک، بیم، ترس، جبن، خوف، دهشت، رعب، محابا، مهابت، وحشت، هراس، هول ۲. احتیاط، محابا، ملاحظه ۳. اعتنا، التفات، توجه، میل ۴. آهنگ، عزم، قصد ۵. اشتیاق، رغبت، میل، هوا، هوس ۶. تاب، تحمل، توان، طاقت، یارا
-
پروا
فرهنگ فارسی معین
(پَ) (اِ.) 1 - بیم ، هراس . 2 - تاب ، توان . 3 - آهنگ ، عزم . 4 - میل ، رغبت . 5 - توجه ، التفات .
-
پروا
لغتنامه دهخدا
پروا. [ پ َرْ ] (اِ) محابا. باک . رهب . روع . مخافت . فَزَع . مهابت . بیم . ترس . هراس . رعب . خوف . جبن . وَجل : جوان و شوخ و فراموشکار و ناپرواست زمان زمان ز من خسته اش که یاد دهد. امیرخسرو.سرّ این نکته مگر شمع برآرد بزبان ورنه پروانه ندارد بسخن پر...
-
پروا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) parvā ۱. بیم؛ ترس.۲. [قدیمی، مجاز] توجه؛ اعتنا.۳. [قدیمی] میل؛ رغبت.۴. [قدیمی] طاقت؛ شکیبایی.۵. [قدیمی] صبروقرار؛ آرام.〈 پروا داشتن: (مصدر لازم)۱. باک داشتن؛ ترس داشتن.۲. [قدیمی] میلورغبت داشتن.۳. [قدیمی، مجاز] التفات و توجه داشتن: ◻︎ سرّ...
-
پروا
دیکشنری فارسی به عربی
انتباه
-
پروا
واژهنامه آزاد
ترس.
-
واژههای مشابه
-
بی پروا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) biparvā بیترس؛ بیباک.
-
پروا داشتن
فرهنگ فارسی معین
( ~. تَ) (مص ل .) 1 - باک داشتن . 2 - اعتناء، توجه .
-
بی پروا
فرهنگ فارسی معین
(پَ) (ص مر.) بی باک ، نترس .
-
پروا کردن
لغتنامه دهخدا
پروا کردن . [ پ َرْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) باک داشتن . اکتراث . || پروای کسی کردن . التفات بدو کردن . ارتقاع : مااُعیج ُ به ؛ باک آن ندارم و پروا نکنم . (منتهی الارب ).
-
بی پروا
لغتنامه دهخدا
بی پروا. [ پ َرْ ] (ص مرکب ) دلیر. شجاع . ناترس : داد ما آن شوخ بی پروا ندادبس که بی پرواست داد ما نداد. ؟|| غافل . بی توجه . رجوع به پروا شود.
-
بی پروا
دیکشنری فارسی به عربی
اسراع , جريء , طائش , طفح , متهور , مغامر , واثق
-
پروا داشتن
دیکشنری فارسی به عربی
عناية