کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پره بینی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
پِرْهَ
لهجه و گویش گنابادی
perha در گویش گنابادی یعنی پیراهن ، لباس
-
blade angle
زاویۀ پرّه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] 1. زاویۀ بین محور پرّه و محور دوران 2. زاویۀ بین جلوی پرّۀ ملخ و صفحۀ دوران
-
snow plume
برفپَره
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] ← پرچمبرف
-
blade 2
پرّه 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] ماهیواری که برای دَورانِ حول محور در اجزایی مانند فشردهساز و موتور توربین محور و چرخانۀ بالابرنده طراحی شده است
-
پرّه 2
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] ← اشعه
-
vane, fletching/ fletch, cock feather
پرّه 3
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] پر طبیعی یا پلاستیکی که در انتهای تیر و روی سوفار نصب میشود تا مانع از انحراف تیر در مسیر شود
-
feathering 1
پرّهبندی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] قرار دادن پرّههای ملخ در وضعیتی که پَسار آن به حداقل برسد و حرکت آن متوقف شود
-
tweel
پرّهچرخ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی بسپار- تایر] تایری آزمایشی و بدون هوا که پنچر نمیشود و پرههایی از جنس پلییورتان منعطف دارد که به رینگ (rim) بیرونی وصل میشود
-
feathering 2
پرّهزنی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] قابلیت تغییر زاویۀ گام پرّۀ چرخانۀ بالگَرد حول محور وتری
-
propeller blade 1
پرّۀ ملخ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] ماهیوار ملخ که باعث تولید رانش میشود
-
blade twist
پیچش پرّه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] 1. تغییر ناخواستۀ زاویۀ گام از ریشه تا نوک پرّه براثر بارهای آئرودینامیکی 2. پیچش طبیعی پرّه بهنحویکه زاویۀ پرّه از ریشه تا نوک کاهش یابد
-
پره زدن
فرهنگ فارسی معین
(پَ رِ. زَ دَ) (مص ل .) حلقه زدن لشکر از سوار و پیاده گرد شکار.
-
پره کشیدن
فرهنگ فارسی معین
( ~. کِ دَ)(مص ل .)صف کشیدن ، ایستادن گروه سوار و پیاده در یک امتداد.
-
شب پره
فرهنگ فارسی معین
( ~ . پَ رِ) (اِ.) خفاش .
-
ده پره
لغتنامه دهخدا
ده پره . [ دَه ْ پ َرْرَ / رِ ] (ص نسبی ) دارای ده پر. دهبرج . فیروزآبادی در کلمه ٔ دهبرج می نویسد معرب ده پر است یعنی صاحب ده پر؛ ولی نمی نویسد چه معنی دارد. (یادداشت مؤلف ).