کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پرنیرنگ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پرنیرنگ
دیکشنری فارسی به عربی
مخادع
-
جستوجو در متن
-
مخادع
دیکشنری عربی به فارسی
فريب اميز , پرنيرنگ , رذل صفت
-
deceitful
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فریب خورده، مکار، پرنیرنگ، فریب امیز
-
خطیرالدین جرجانی
لغتنامه دهخدا
خطیرالدین جرجانی . [ خ َ رِدْ دی ن ِ ج ُ ] (اِخ ) محمدبن عبدالملک از فاضلان و سالکان طریقت بود و در خطه ٔ لاهور در علوم عقلیه کتب نیکونگاشت و گاهی نیز شعر می گفت و این ابیات از اوست :گردش روزگار پرعبر است نیک داند کسی که معتبر است چرخ پرشعبده و پرنیر...
-
آونگ
لغتنامه دهخدا
آونگ . [ وَ ] (اِ) رشته ای که انگور و دیگر میوه بندند و آویزند (فرهنگ اسدی ، خطی )، و این کار برای تازه ماندن و گنده نشدن میوه است به زمستان . معلاق . آوند. بند : چون برگ لاله بودم [ من ] واکنون چون سیب پژمریده بر آونگم .رودکی .دختر رز که تو بر طارم ...
-
رنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: rang] rang ۱. نمود اشیا بر اثر بازتاب نور از آنها.۲. مادهای تهیهشده از مواد معدنی، گیاهی، یا روغنی که برای رنگآمیزی یا نقاشی به کار میرود.۳. [مجاز] رواج؛ رونق: ◻︎ به خان اندر آی ار جهان تنگ شد / همه کار بیبرگ و بیرنگ شد (فردوسی: ...
-
نیرنگ
لغتنامه دهخدا
نیرنگ . [ رَ / ن َ رَ ] (اِ) سحر. افسون . نیرنج . (لغت فرس ) (یادداشت مؤلف ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (برهان قاطع) (غیاث اللغات ) (رشیدی ). جادوئی . افسون . (اوبهی ). ساحری . افسونگری . (برهان قاطع). طلسم . (برهان قاطع) (غیاث اللغات ). جادو. فسون : سخ...
-
خرچنگ
لغتنامه دهخدا
خرچنگ . [ خ َ چ َ ] (اِ مرکب ) جانوریست معروف که دست و پای بزرگ و ناهموار دارد و بعربی سرطان خوانند. (از برهان قاطع). بزرگ چنگال که نام عربی او سرطان است . (از آنندراج ) (از انجمن آرای ناصری ). پیچا. چنگار. (از ناظم الاطباء). پنجپایه . (ازغیاث اللغات...