کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پرنشیب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پرنشیب
/pornašib/
معنی
زمینی که سرازیری بسیار دارد؛ پر از سرازیری.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
پرنشیب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) pornašib زمینی که سرازیری بسیار دارد؛ پر از سرازیری.
-
واژههای مشابه
-
پرنشیب وفراز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) pornašibofarāz راهی که در آن پستیوبلندی بسیار باشد.
-
جستوجو در متن
-
چاله چوله
لغتنامه دهخدا
چاله چوله . [ ل َ / ل ِ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) جوی و جر. گودال پودال . جائی که گودالها و فرورفتگی های بسیار دارد. زمین ناهموار و پرنشیب و فراز.
-
ناهموار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) nāhamvār ۱. زبر و زمخت؛ درشت.۲. ناصاف؛ پرنشیبوفراز.۳. بینظموترتیب.۴. [قدیمی] گمراه و خودسر: ◻︎ زنان باردار ای مرد هشیار / اگر وقت ولادت مار زایند ـ از آن بهتر به نزدیک خردمند / که فرزندان ناهموار زایند (سعدی: ۱۵۸).
-
خافضة
لغتنامه دهخدا
خافضة. [ ف ِ ض َ ] (ع ص ) زمین پست و پرنشیب . منه : ارض خافضةالسقیاء؛ یعنی زمین که آب دادنش سهل میباشد. (منتهی الارب ). || جاره . کسره دهنده . || زن ختانه . (منتهی الارب ). زنی که ختنه ٔ زنان کند. || فرودآورنده ، منه : خافضة رافعة (قرآن 3/56)؛ یعنی ب...
-
تندبالا
لغتنامه دهخدا
تندبالا. [ ت ُ ] (اِ مرکب ) کوه بلند. (ناظم الاطباء). بالایی تند و پرنشیب . سخت سراشیب . سخت سرازیر. کوهی با سراشیبی سخت :نگه کرد پرموده او را بدیدز هامون یکی تندبالا گزید. فردوسی .نشست از بر اسب سالار نیوپیاده همی رفت در پیش گیوبدان تندبالا نهادند ر...
-
تنده
لغتنامه دهخدا
تنده . [ ت ُ دَ / دِ ] (اِ) چیزی باشد که مانند غنچه مرتبه ٔ اول از درخت سر زند و بعد از آن برگ از میان آن برآید. (برهان ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) (از فرهنگ رشیدی ) (از فرهنگ جهانگیری ). غنچه که از او برگ بیرون آید. (شرفنامه ٔ منیری ). غنچه و چیز...