کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پرنشاط پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پرنشاط
/pornešāt/
معنی
بسیارشادمان؛ خوشحال.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
debonair, effervescent, jolly, sprightly, vivacious
-
جستوجوی دقیق
-
پرنشاط
لغتنامه دهخدا
پرنشاط. [ پ ُ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ) سخت شادمان . مِئشیر.- پرنشاط شدن ؛ اشر.
-
پرنشاط
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] pornešāt بسیارشادمان؛ خوشحال.
-
جستوجو در متن
-
مردهدل
واژگان مترادف و متضاد
افسرده، نژند، غمگین، دلمرده، بینشاط ≠ زندهدل، پرنشاط
-
sprightful
دیکشنری انگلیسی به فارسی
برجسته، سرحال، پرنشاط، وبانشاط، سرچنگ، سرزنده
-
سرمست شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. سرخوش شدن، نشئه شدن ۲. کیفور شدن، ملنگ شدن ۳. شادمان گشتن، پرنشاط شدن
-
آزردهدل
واژگان مترادف و متضاد
حزین، دلآزرده، دلتنگ، دلگیر، غمگین، ملول ≠ پرنشاط، زندهدل
-
اشر
فرهنگ فارسی معین
(اَ ش ِ) [ ع . ] (ص .) 1 - متکبر، مغرور. 2 - پرنشاط .
-
خمود
واژگان مترادف و متضاد
۱. افسرده، بیتحرک، بیروح، خموش ≠ پرنشاط ۲. رکود ≠ رونق ۳. ساکت
-
سرمست کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. سرخوش کردن، نشئه کردن ۲. از خودبیخود کردن ۳. مست کردن، میزده کردن ۴. شادمان کردن، پرنشاط کردن ۵. مغرور ساختن
-
طربناک
واژگان مترادف و متضاد
پرنشاط، سرورانگیز، شادمان، سروربخش، طربانگیز، مسرتبار، مسرتبخش، بانشاط، نشاطآور، نشاطانگیز ≠ غمناک
-
مهموم
واژگان مترادف و متضاد
اندوهناک، اندوهگین، اوقاتتلخ، حزین، غمناک، غمگین، غمین، محزون، مغموم ≠ مشعوف، نشیط، پرنشاط
-
بیروح
واژگان مترادف و متضاد
۱. خشک، خمود ≠ پرنشاط ۲. سرد، یخ ≠ گرم، باروح، پرحرارت ۳. سردمزاج ۴. خاموش، خموش، ساکت، صامت ≠ پرنشاط ۵. بیجنبوجوش، بینشاط، دلمرده، غیرفعال ≠ بانشاط، فعال ۶. افسرده، افسردهدل، رواننژند، ملول، نژند ۷. سردمهر، کمعاطفه ≠ عطوف، با
-
بیدل، بیدل
واژگان مترادف و متضاد
۱. دلباخته، دلداده، شیدا، دلرمیده، شیفته، ، رمیدهدل، مفتون، عاشق ≠ دلدار، دلبر ۲. آزرده ۳. افسرده، دلتنگ ≠ پرنشاط ۴. ترسو، جبون، کمدل ≠ دلیر، پردل
-
تردماغ شدن
لغتنامه دهخدا
تردماغ شدن . [ ت َ دَ ش ُ دَ ] (مص مرکب )سرخوش و پرنشاط شدن . خرم و خوشدل گشتن : ز فواره نی در کف آورده باغ که از نغمه ٔ او شود تردماغ . ملاطغرا (از آنندراج و بهار عجم ).رجوع به تردماغ شود.