کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پرناز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پرناز
/pornāz/
معنی
۱. پرکرشمه.
۲. پرنخوت.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. پرغمزه، پرکرشمه، نازآفرین، نازدار، نازو
۲. پرادا، پرنخوت، متکبر، مغرور
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
پرناز
واژگان مترادف و متضاد
۱. پرغمزه، پرکرشمه، نازآفرین، نازدار، نازو ۲. پرادا، پرنخوت، متکبر، مغرور
-
پرناز
لغتنامه دهخدا
پرناز. [ پ ُ ] (ص مرکب ) پرنخوت . پربطر. پرفیریدگی : لشکر دشمن او مویه گر و لشکر اولب پر از خنده و دلها همه پرناز و بطر.فرخی .
-
پرناز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) pornāz ۱. پرکرشمه.۲. پرنخوت.
-
جستوجو در متن
-
پرغرور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] porqorur پرنخوت؛ پرناز و متکبر.
-
شیوهگر
واژگان مترادف و متضاد
افسونگر، پرکرشمه، پرناز، عشوهساز، عشوهگر
-
نازو
واژگان مترادف و متضاد
پرناز، قهرو، نازآلود، نازدار، نازی
-
پرنازی
لغتنامه دهخدا
پرنازی . [ پ ُ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی پرناز.
-
پرنخوت
لغتنامه دهخدا
پرنخوت . [ پ ُ ن َ وَ ] (ص مرکب ) پرناز. پرتکبر.
-
پرنخوت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] porne(a)xvat ۱. پُرناز.۲. پرغرور؛ متکبر؛ خودخواه.
-
پرغمزه
لغتنامه دهخدا
پرغمزه . [ پ ُ غ َ زَ / زِ ] (ص مرکب ) پرناز.
-
پرکرشمه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) porkerešme باناز و غمزۀ بسیار؛ پرناز: ◻︎ شهریست پرکرشمهٴ حوران ز ششجهت / چیزیم نیست ور نه خریدار هر ششم (حافظ: ۶۷۴ حاشیه).
-
طناز
واژگان مترادف و متضاد
۱. دلفریب، عشوهساز، افسونگر، دلربا، شیوهگر، عشوهگر، کرشمهگر، لوند ۲. دلنشین، فریبنده، ۳. شوخ، پرناز ۴. طنزگو
-
نازی
فرهنگ فارسی معین
1 - (ص نسب .) (عا.) آن که بسیار ناز کند، پرناز. 2 - (ص .) زیبا، جمیل . 3 - نامی است جهت دختران . 4 - (شب جم .) هنگام ناز و نوازش کردن کسی یا چیزی بیان شود.
-
نازی
لغتنامه دهخدا
نازی . (ص نسبی ) اهل ناز. پرناز. نازو. که ناز می کند. که اهل ناز است . || نازی نازی ؛ کلمه ای که بدان کودکان را نوازش دهند آنگاه که دست بر سر آنان کشند. (یادداشت مؤلف ).