کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پرمغز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پرمغز
/pormaqz/
معنی
۱. میوه یا دانه که مغز بسیار دارد.
۲. سخن پرمعنی.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
meaty
-
جستوجوی دقیق
-
پرمغز
لغتنامه دهخدا
پرمغز. [ پ ُ م َ ] (ص مرکب ) که مغز بسیار دارد.- گفته ٔ پرمغز ؛ سخنی پرمعنی .- مردی پرمغز ؛ مردی سخت دانا.
-
پرمغز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) pormaqz ۱. میوه یا دانه که مغز بسیار دارد.۲. سخن پرمعنی.
-
جستوجو در متن
-
شکوله
لغتنامه دهخدا
شکوله . [ ش ُ ل َ / ل ِ ] (اِ) فندق سخت پرمغز. (ناظم الاطباء).
-
پرمعنی
لغتنامه دهخدا
پرمعنی . [ پ ُ م َ نا / نی ] (ص مرکب ) که معنی بسیار دارد. پرمغز.
-
قحوحة
لغتنامه دهخدا
قحوحة. [ ق ُ ح َ ] (ع مص ) قَحاحة . (منتهی الارب ). ساده و بی آمیغ گردیدن . || فربه و پرمغز شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). گویند: قح ّ قحوحة و قحاحة؛ ساده و بی آمیغ گردید و فربه و پرمغز شد. (منتهی الارب ).
-
مخیخة
لغتنامه دهخدا
مخیخة. [ م َ خ َ] (ع ص ) شاة مخیخة؛ گوسپند فربه با استخوان پرمغز. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). گوسپندی فربه بااستخوان که استخوانهای وی پرمغز باشد. (ناظم الاطباء).
-
قحاحة
لغتنامه دهخدا
قحاحة. [ ق َ ح َ ](ع مص ) ساده و بی آمیغ گردیدن . || فربه و پرمغز شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
تطعیم
لغتنامه دهخدا
تطعیم . [ ت َ ] (ع مص ) شاخی را به شاخ درخت دیگر پیوند دادن . || پرمغز گردیدن استخوان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
حرف استخوان دار
لغتنامه دهخدا
حرف استخوان دار. [ ح َ ف ِ اُ ت ُ خوا / خا ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حرف معنی دار. پرمغز. (مجموعه ٔ مترادفات ص 210).
-
مغزدار
لغتنامه دهخدا
مغزدار. [ م َ ] (نف مرکب ) مقابل بی مغز، چون بادام مغزدار. (آنندراج ). هر چیزی که دارای مغز باشد وچیزی که پرمغز باشد. (ناظم الاطباء). دارای مغز. مغزآکنده . پرمغز. زاهق . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).- حرف مغزدار ؛ حرف معقول ته دار. (آنندراج ). سخن پرم...
-
موری
لغتنامه دهخدا
موری . (ع ص ) نعت فاعلی از ایراء. رجوع به ایراء (ماده ٔ وری ) شود. آنکه آتش برمی آورد از آتشزنه . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). موریة. || پیه ناک و استخوان پرمغز گرداننده فربهی شتر را. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ، ماده ٔ وری ). || آن که منضم ...
-
ایراء
لغتنامه دهخدا
ایراء. (ع مص ) آتش برآوردن از آتش زنه . (منتهی الارب ) (از آنندراج )(از اقرب الموارد) (تاج المصادر بیهقی ). || استخوان پرمغز گردانیدن فربهی شتر را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || پیه ناک گردانیدن فربهی شتر را. (منتهی الارب ) (آنندراج...
-
کمال الدین
لغتنامه دهخدا
کمال الدین . [ ک َ لُدْ دی ] (اِخ ) عبدالرزاق بن جلال الدین اسحاق سمرقندی مؤلف تاریخ مفید مطلعالسعدین است که در دو جلد به رشته ٔ تحریر کشیده است . این تاریخ از سوانح زمان سلطان ابوسعید آخرین پادشاه ایلخانان مغول آغاز گردیده به خاتمت پادشاهی سلطان اب...
-
انقاء
لغتنامه دهخدا
انقاء. [ اِ ] (ع مص ) برگزیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || فربه شدن شتران . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || با مغزِ استخوان گردیدن . || بزرگ گردانیدن گندم را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) ....