کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پرمر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پرمر
معنی
(پَ مَ) (اِ.) انتظار، امید. پرمور و برمر نیز گویند.
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
پرمر
فرهنگ فارسی معین
(پَ مَ) (اِ.) انتظار، امید. پرمور و برمر نیز گویند.
-
پرمر
لغتنامه دهخدا
پرمر. [ پ َ م َ ] (اِ) بمعنی انتظار و امید باشد. (برهان ). رجاء. پرموز. پرموزه . پرمور : ملک در جمله آن مراد بیافت که همی داشت سالها پرمر . مسعودسعد.و رجوع به پرکر شود.|| زنبور عسل . (برهان ). نحل . زنبور. انگبین . منج انگبین .
-
جستوجو در متن
-
پرمو
لغتنامه دهخدا
پرمو. [ پ َ ] (اِ) بمعنی پرمر باشد که انتظار و امید است . رجوع به پرمر شود. || زنبور عسل را نیز گویند. (برهان ).
-
پرمور
لغتنامه دهخدا
پرمور. [ پ َ ] (اِ) بمعنی انتظار باشد. (برهان ). || زنبور عسل را نیز گویند.(برهان ). پرموز. پرموزه . پرمر. رجوع به پرمر شود.
-
پرموز
لغتنامه دهخدا
پرموز. [ پ َ ] (اِ) امید و انتظار. || زنبور عسل .(برهان ). پرمور. پرموزه . پرمر. رجوع به پرمر شود.
-
پرموزه
لغتنامه دهخدا
پرموزه . [ پ َ زَ / زِ ] (اِ) بمعنی پرموز است که انتظار و امید باشد. (برهان ). رجوع به پرمر شود. || زنبور عسل را هم گفته اند. (برهان ). رجوع به پرمر شود. || نام پسر ساوه شاه نیز هست و به این معنی با ذال نقطه دار هم آمده است و اصح ّ این است بنابر قاعد...
-
انتظار
لغتنامه دهخدا
انتظار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) چشم داشتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (مصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). ترقب و توقع. (از اقرب الموارد). چیزی را چشم داشتن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). ارتقاب . توقع. تربص . ترقب . (از یادداشت مؤلف ). || درنگ کردن . ...