کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پرمدعا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پرمدعا
/pormodda'ā/
معنی
۱. پرادعا؛ آنکه دعوی بسیار دارد.
۲. پرنخوت.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
assuming, wise guy
-
جستوجوی دقیق
-
پرمدعا
لغتنامه دهخدا
پرمدعا. [ پ ُ م ُدْ دَ ] (ص مرکب ) که سخن دراز کشد. که دعویهای باطل بسیار در محاجه آرد. که بسیار کاوَد در سخن چنانکه مخاطب را مانده کند.
-
پرمدعا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] pormodda'ā ۱. پرادعا؛ آنکه دعوی بسیار دارد.۲. پرنخوت.
-
جستوجو در متن
-
مغرور شدن
واژگان مترادف و متضاد
متکبرشدن، متفرعن گشتن، خودستا شدن، خودبینشدن، پرمدعا شدن، گرانسر شدن
-
پرتوقع
واژگان مترادف و متضاد
۱. پرتمنا، متوقع ۲. پرمدعا ≠ بیتوقع، قانع
-
ادعا کار
لغتنامه دهخدا
ادعا کار. [ اِدْ دِ ] (ص مرکب ) پرمدعا.
-
pretentious
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ظالمانه، پرمدعا، پر جلوه، پر ادعا ومتظاهر
-
سر گپ
واژهنامه آزاد
(بختیاری) سَر گَپ؛ پرمدعا، کسی که بیش از حد ادعا داشته باشد.
-
گارو
لغتنامه دهخدا
گارو. [ رُ ] (اِخ ) قهرمان داستان لافونتن بنام بلوط و بادرنجبویه از دسته ٔ مردم احمق و پرمدعا که بیهوده از امور انتقاد میکنند.
-
پرافاده
واژگان مترادف و متضاد
افادهدار، بوالفضول، پرادعا، پرمدعا، خودستا، فضول، فیسو، گندهدماغ، متکبر، مغرور ≠ بیافاده
-
پرادعا
لغتنامه دهخدا
پرادعا. [ پ ُ اِدْ دِ ] (ص مرکب ) سخت خودپسند. سخت متکبر. که دعاوی در بزرگی خود بسیار دارد. پراز خود. پرمدّعا. || پرگوی . پرمُشاجره .
-
مغرور
واژگان مترادف و متضاد
پرادعا، پرمدعا، خودبین، خودپرست، خودپسند، خودخواه، خودستا، غره، فریفته، گرانسر، گردنفراز، متبختر، متفرعن، متکبر، مدمغ، مستکبر ≠ افتاده، فروتن
-
پر از خود
لغتنامه دهخدا
پر از خود. [ پ ُ اَ خوَد / خُدْ ] (ص مرکب ) متکبر. پرمدّعا. پراِدعا. مختال . مغرور. خودپسند. کله پرباد : تو از خود پری زان تهی میروی .سعدی .
-
مدعا
لغتنامه دهخدا
مدعا. [ م ُدْ دَ ] (ع ص ، اِ) هرآنچه ادعا کرده می شود و طلب کرده می شود. (ناظم الاطباء). دعوی کرده شده . (فرهنگ فارسی معین ). موضوع ادعا. موضوع دعوی . رجوع به مُدَّعی ̍ شود. || مراد.آرزو. خواهش . مقصود. اراده . درخواست . غرض . (ناظم الاطباء). رجوع به...
-
ستنبه
لغتنامه دهخدا
ستنبه .[ س ِ تَم ْ ب َ / ب ِ ] (اِ) ستمبه . رجوع کنید به استنبه . پارسی باستان «ستمبکه » ، قیاس کنید با هندی باستان «ستمبهه » (تکبر، پرمدعا)، ارمنی عاریتی و دخیل «ستمبک » ، «ستمبکیه » . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). کابوس . آن سنگینی باشد که مردم را ...