کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پرطمع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پرطمع
/portama'/
معنی
آنکه طمع بسیار دارد.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
پرطمع
لغتنامه دهخدا
پرطمع. [ پ ُ طَ م َ ](ص مرکب ) که چشمداشت بسیار دارد. طماع : قناعت سرافرازد ای مرد هوش سر پرطمع برنیاید ز دوش . سعدی .چه خوش گفت خرمهره ای در گلی چو برداشتش پرطمع جاهلی .سعدی .
-
پرطمع
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] portama' آنکه طمع بسیار دارد.
-
جستوجو در متن
-
طماع
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] tammā' پرطمع؛ طمعکار؛ حریص؛ آزمند.
-
طماع
واژگان مترادف و متضاد
۱. آزمند، پرحرص، حریص، طمعورز، پرطمع، آزور، دندانگرد، طمعکار ≠ قانع ۲. افزونخواه، زیادخواه، افزونطلب
-
آزجو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹آزجوی› 'āzju حریص؛ پرطمع: ◻︎ نکوهیده باشد جفاپیشه مرد / به گرد در آزجویان مگرد (فردوسی: ۶/۳۴۰ حاشیه).
-
حریص
واژگان مترادف و متضاد
۱. آزمند، آزور، پرآز، پرحرص، پرطمع، رژد، طماع، طمعکار ≠ قانع ۲. زیادهطلب، زیادهخواه ۳. گرسنهچشم، ولوع ≠ چشم و دل سیر ۴. علاقهمند، مشتاق ۵. مولع
-
طماع
لغتنامه دهخدا
طماع . [ طَم ْ ما ] (ع ص ) بسیارحرص . (منتخب اللغات ). طمعکننده . (مهذب الاسماء). پرطمع. طمعکار : او را یعقوب جندی گفتندی ، شریری طماعی نادرستی ... (تاریخ بیهقی ص 685).
-
سرکشی
لغتنامه دهخدا
سرکشی . [ س َ ک َ / ک ِ ] (حامص مرکب ) عمل سرکش . عصیان . طغیان . نافرمانی : ندا کن که آنکس که بر مهترش کند سرکشی این رسد بر سرش . اسدی .اینها ز بهر علم بکار آیدنز بهر سرکشی و سبکساری . ناصرخسرو.اگر کسی بگرفتی بزور و جهد شرف به عرش بر بنشستی به سرکشی...
-
خوارزمشاه
لغتنامه دهخدا
خوارزمشاه . [ خوا / خا رَ ] (اِخ ) عنوان عمومی امراء و سلاطین مستقل ولایت خوارزم که بموجب روایات ابوریحان بیرونی و همچنین برحسب شهادات بعضی مآخذ چینی در ادوار قبل از اسلام غالباً مستقل بوده اند و ظاهراً این عنوان از قدیم بر آنها اطلاق میشده است . در ...
-
خرمهره
لغتنامه دهخدا
خرمهره . [ خ َ م ُ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) سفیدمهره باشد که نوعی از بوق است و آنرا در حمامها و آسیاها و بازیگاهها و بتخانه ها و بعضی مصافها می نوازند. (از برهان قاطع) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء).بعربی آنرا ناقوس و بهندی سنگه نامند. (غیاث اللغات ) (آ...
-
طمع
لغتنامه دهخدا
طمع. [ طَ م َ ] (ع اِمص ، اِ) بیوس . (مهذب الاسماء). انتظار. || روزی لشکر. (مهذب الاسماء). مرسوم سپاه . (منتخب اللغات ). مرسوم لشکر. (آنندراج ). گویند:امرهم الامیر باطماعهم . علوفه ٔ لشکر. || اوقات گرفتن مرسوم لشکر. || امید. (منتهی الارب ). امید داشت...