کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پرس پرسان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پرس پرسان
/porsporsān/
معنی
= پرسان 〈 پرسانپرسان: ◻︎ پرسپرسان میکشیدش تا به صدر / گفت گنجی یافتم آخر به صبر (مولوی: ۳۸).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
پرس پرسان
لغتنامه دهخدا
پرس پرسان . [ پ ُ پ ُ ] (ق مرکب ) پرسان پرسان . با سؤال از بسیار کس : پرس پرسان می کشیدش تا بصدرگفت گنجی یافتم آخر بصبر. مولوی .پرس پرسان میشد اندر افتقادچیست این غم بر که این ماتم فتاد.مولوی .
-
پرس پرسان
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [قدیمی] porsporsān = پرسان 〈 پرسانپرسان: ◻︎ پرسپرسان میکشیدش تا به صدر / گفت گنجی یافتم آخر به صبر (مولوی: ۳۸).
-
واژههای مشابه
-
press
پِرِس
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی بسپار، مهندسی مواد و متالورژی] دستگاهی که پرسکاری با آن انجام شود متـ . منگنه 2
-
پَرس
لغتنامه دهخدا
پَرس . [ پْرُ / پ ِ رُ ] (از فرانسوی ، اِ) قایقی که اهالی اقیانوسیه بکار برند و دارای یک دکل است و آن برخلاف پرائو است که دارای همان شکل ولی با دو دکل است و آنرا پریس نیز گویند.
-
پِرْسَ
لهجه و گویش گنابادی
persa در گویش گنابادی یعنی گشت و گذار ، تحقیقات میدانی برای سر درآوردن از چیزی یا بررسی صحت و سقم چیزی
-
پُرس
لهجه و گویش بختیاری
pors مجلس سوگوارى.
-
پُرس
لهجه و گویش تهرانی
واحد شمارش غذا،یک خوراک غذا
-
pressing
پِرِسکاری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی بسپار، مهندسی مواد و متالورژی] فرایندی که در آن، قطعۀ جامد یا مجموعۀ مواد پودری با فشرده شدن در داخل قالب به شکل مورد نظر تبدیل شود
-
press board
صفحۀ پِرِس
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مواد و متالورژی] صفحۀ ثابتی در ماشین پِرِس که قطعۀ موردنظر را بر روی آن قرار میدهند و پِرِس میکنند
-
پرس پلیس
لغتنامه دهخدا
پرس پلیس . [ پ ِ س ِ پ ُ ] (اِخ ) پرسپولیس . نام یونانی شهرپارسه . تخت جمشید. رجوع به تخت جمشید و پارس شود.
-
پس پرس
لغتنامه دهخدا
پس پرس . [ پ َ پ َ رَ ] (اِخ ) نام دهی در کجور مازندران . (مازندران و استراباد رابینو).
-
پرس کردن
دیکشنری فارسی به عربی
حطم
-
دستگاه پرس
دیکشنری فارسی به عربی
صحافة , عصارة
-
پُرس گرفتن
لهجه و گویش بختیاری
pors gereftan برگزار کردن مجلس سوگوارى همراه با ناهار یا شام.