کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پرستوک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پرستوک
/parastuk/
معنی
= پرستو
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
پرستو، چلچله، خطاف
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
پرستوک
فرهنگ نامها
(تلفظ: parastuk) (= پرستو) ، ← پرستو .
-
پرستوک
واژگان مترادف و متضاد
پرستو، چلچله، خطاف
-
پرستوک
لغتنامه دهخدا
پرستوک . [ پ َ رَ ] (اِ) پرستو : خدای تعالی مرغانی را بفرستاد همچون خطّاف که آنرا پرستوک خوانند تا به لب دریا شدند هر یکی سه پاره گل برگرفتند دو به پای و یکی به منقار و بهوا اندرپریدند و بر زبر سر آن لشکر بایستادند. (تاریخ طبری ترجمه ٔ بلعمی ). رجوع ...
-
پرستوک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] parastuk = پرستو
-
واژههای مشابه
-
سنگ پرستوک
لغتنامه دهخدا
سنگ پرستوک . [ س َ گ ِ پ َ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حجرالخطاطیف . گویند بچه اول او را چون بگیرند و شکم چاک کنند دو پاره ٔسنگ برآید، یکی یکرنگ و دیگری الوان هر یک را در پوست گوساله پیچند بیش از آنکه گرد و خاک بوی رسد بر بازو و یا بر گردن کسی که ص...
-
جستوجو در متن
-
پرستو
واژگان مترادف و متضاد
ابابیل، پرستوک، پرستوک، چلچله، خطاف
-
آراستک
لغتنامه دهخدا
آراستک . [ ت َ ] (اِ) پرستوک .
-
فرشتوک
لغتنامه دهخدا
فرشتوک . [ف َ رَ ] (اِ) همان پرستوک که خطاف باشد. (آنندراج ) (انجمن آرا). پرستوک . فرستو. فرستگ . فرشتک . فرشتو.
-
فراستوک
لغتنامه دهخدا
فراستوک . [ ف َ ] (اِ)به معنی پرستوک است که خطاف باشد. (برهان ). پرستوک باشد که به تازی خطاف گویند. (فهرست مخزن الادویه ). تبدیل پرستوک است . (انجمن آرا) (آنندراج ) : ای قحبه بنازی به دف و دوک مسرای چنین چون فراستوک .زرین کتاب .رجوع به فراستو شود.
-
پراشتوک
لغتنامه دهخدا
پراشتوک . [ پ َ ] (اِ) پَراستوک . پرستو. چلچله . رجوع به پرستک و پرستوک و پرستو شود.
-
ذرق الخطاطیف
لغتنامه دهخدا
ذرق الخطاطیف . [ ذَ قُل ْ خ َ ] (ع اِ مرکب ) سرگین پرستوک .صاحب اختیارات گوید: به پارسی سرگین پرستوک خوانند چون در چشم کشند سپیدی که در چشم بود زایل گرداند.
-
باسیج
لغتنامه دهخدا
باسیج . (اِ) پرستوک . پرستو. (آنندراج ). پرستوک . قرلغوج . (فرهنگ شعوری ج 1 ورق 153). چلچله . پرستو. (ناظم الاطباء) : چو کرده ست خیل زمستان گذاربه باسیج آمد پیام بهار.میرنظمی (از آنندراج ).
-
فرستو
فرهنگ نامها
(تلفظ: farastu) (= پرستو) نام پرندهای که (در فارسی) به آن پرستو ، پرستوک و فرستگ میگویند و (در عربی) خطاف مشهور است . ← پرستو .