کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پرستش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پرستش
/parasteš/
معنی
۱. بندگی.
۲. نیایش؛ عبادت.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
ستایش، طاعت، عبادت، عبودیت، نیایش
فعل
بن گذشته: پرستش کرد
بن حال: پرستش کن
دیکشنری
adoration, worship
-
جستوجوی دقیق
-
پرستش
فرهنگ نامها
(تلفظ: parasteš) (اسم مصدر از پرستیدن) ، پرستیدن ؛ (در قدیم) خدمتکاری .
-
پرستش
واژگان مترادف و متضاد
ستایش، طاعت، عبادت، عبودیت، نیایش
-
پرستش
فرهنگ فارسی معین
(پَ رَ تِ) (اِمص .) 1 - ستایش ، نیایش . 2 - پرستاری ، خدمت . 3 - بیمارداری . 4 - عمل یا رفتاری که نشانة بندگی ، سرسپردگی یا ایمان است ؛ عبادت .
-
پرستش
لغتنامه دهخدا
پرستش . [ پ َ رَ ت ِ ] (اِمص ) اسم مصدر از پرستیدن . عبادت . نیایش . عبودیت . تَعَبﱡد. طاعت . نماز. ستایش : اگر بر پرستش فزایم رواست که از بخت وی کارمن گشت راست . فردوسی .اگر تاج ایران سپارد بمن پرستش کنم چون بتان را شمن . فردوسی .گرانمایه شبگیر برخا...
-
پرستش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) parasteš ۱. بندگی.۲. نیایش؛ عبادت.
-
پرستش
دیکشنری فارسی به عربی
اعجاب , تملق , عبادة , مديح , ولاء
-
پرستش
واژهنامه آزاد
از پیشوند "پر" به معنای پیرا و دور و پسوند"استادن"است.که روی هم دور و اطراف چیزی ایستادن میباشد. معنای دوم، پرستش به معنای نگه داشتن و مراقبت کردن است و مصدر است. کلمه پرستار به معنای مراقب است که این دو واژه یک ریشه دارند. مثلا آتش پرست در زردشتیان ...
-
واژههای مشابه
-
جای پرستش
لغتنامه دهخدا
جای پرستش . [ ی ِ پ َ رَ ت ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) پرستشگاه . معبد. محل عبادت و پرستش : بیامد بجای پرستش بشب بدادار دارنده بگشاد لب . فردوسی .سر هفته واگشت خسرو نوان بجای پرستش نماندش توان . فردوسی .ز جای پرستش به آوردگاه بشد برنهاد آن کیانی کلا...
-
پرستش پلاس
لغتنامه دهخدا
پرستش پلاس . [ پ َ رَت ِ پ َ ] (اِ مرکب ) جامه ٔ عبادت . (ولف ) : بدان خانه شد شاه یزدان پرست [ لهراسب ]فرود آمد آنجا و هیکل ببست ...بپوشید جامه ٔ پرستش پلاس خرد را بر این گونه باید سپاس . دقیقی .و ممکن است که پلاس بَدَل جامه ٔ پرستش باشد. یعنی جامه ...
-
قابل پرستش
دیکشنری فارسی به عربی
محبوب
-
ایین پرستش
دیکشنری فارسی به عربی
طقوس
-
پرستش کردن
دیکشنری فارسی به عربی
عبادة
-
بحد پرستش دوست داشتن
دیکشنری فارسی به عربی
اعبد