کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پرستاری کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پرستاری کردن
دیکشنری فارسی به عربی
ادر , ممرضة , وزير
-
جستوجو در متن
-
ministering
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خدمتگزار، خدمت کردن، کشیش کمک کردن، بخش کردن، عبادت کردن، پرستاری کردن
-
ministered
دیکشنری انگلیسی به فارسی
وزیر، خدمت کردن، کشیش کمک کردن، بخش کردن، عبادت کردن، پرستاری کردن
-
minister
دیکشنری انگلیسی به فارسی
وزیر، وزیر مختار، خدمت کردن، کشیش کمک کردن، بخش کردن، عبادت کردن، پرستاری کردن
-
ministers
دیکشنری انگلیسی به فارسی
وزیران، وزیر، وزیر مختار، خدمت کردن، کشیش کمک کردن، بخش کردن، عبادت کردن، پرستاری کردن
-
تیمار کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. پرستاری کردن، مراقبت کردن، مواظبت کردن ۲. خدمت کردن ۳. غمخواری کردن
-
وزير
دیکشنری عربی به فارسی
وزير , وزير مختار , کشيش() کمک کردن , خدمت کردن , پرستاري کردن , بخش کردن
-
tend
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تمایل، گراییدن، میل کردن، نگهداری کردن از، وجه کردن، پرستاری کردن، مواظب بودن، متمایل بودن به، گرایش داشتن
-
tending
دیکشنری انگلیسی به فارسی
به دنبال، گراییدن، میل کردن، نگهداری کردن از، وجه کردن، پرستاری کردن، مواظب بودن، متمایل بودن به، گرایش داشتن
-
tends
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تمایل دارد، گراییدن، میل کردن، نگهداری کردن از، وجه کردن، پرستاری کردن، مواظب بودن، متمایل بودن به، گرایش داشتن
-
دایگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [پهلوی: dāyakih] dāyegi شیر دادن و پرستاری کودک؛ شغل و عمل دایه؛ دایهگری.〈 دایگی کردن: (مصدر متعدی) دایه بودن؛ شیر دادن به کودک و پرستاری کردن او.
-
بیماربانی کردن
لغتنامه دهخدا
بیماربانی کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تمریض . پرستاری کردن . (از یادداشت مؤلف ).
-
خربانی کردن
لغتنامه دهخدا
خربانی کردن . [ خ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تیمار داشتن خر. تیمارداشت خر کردن . پرستاری از خر کردن .
-
خول
فرهنگ فارسی معین
(خَ) [ ع . ] (مص ل .) نیک پرستاری کردن .