کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پرزه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پرزه
/porze/
معنی
پرز جامه و فرش.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
flocking
-
جستوجوی دقیق
-
پرزه
لغتنامه دهخدا
پرزه . [ پ َ زَ / زِ ] (اِ) شیاف . (برهان )(اوبهی ). شافه . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). و در فرهنگ رشیدی بدین معنی به ضم اول آمده است . فرزجه .
-
پرزه
لغتنامه دهخدا
پرزه . [ پ ِزَ / زِ ] (اِ) اندکی از چیزی چون نمک و مشک و جز آن که با نوک دو انگشت ابهام و سبّابه برگیرند. قِبصَه . فُومَه . || نهایت قلیل : یک پرزه نمک .
-
پرزه
لغتنامه دهخدا
پرزه . [ پ ُ زَ / زِ ] (اِ) پُرز. و معرب آن برزج است : اِخمال ؛ پرزه دار و خوابناک گردانیدن جامه را. مُخمَل ؛ جامه های پرزه دار خوابناک . خمل ؛ ریشه و پرزه ٔ جامه ٔ مخمل و مانند آن . (منتهی الارب ) : [ مرد مبتلی به بیماری صبا را ] پرزه از جامه و کاه ...
-
پرزه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پرز› [قدیمی] porze پرز جامه و فرش.
-
واژههای مشابه
-
پرزه دار
لغتنامه دهخدا
پرزه دار. [ پ ُ زَ / زِ ] (نف مرکب ) پرزدار. پرزناک .
-
جستوجو در متن
-
prase
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پرزه
-
برزج
لغتنامه دهخدا
برزج . [ ب ُ زَ ] (معرب ، اِ) معرب پرزه .آنچه بر روی سقرلات و مانند آن بعد از پوشیدن به هم رسد. (آنندراج ) (منتهی الارب ). و رجوع به پرزه شود.
-
پرزدار
لغتنامه دهخدا
پرزدار. [ پ ُ ] (نف مرکب ) مُزَغَّب . پرزه دار.
-
مزیبر
لغتنامه دهخدا
مزیبر. [ م ُ زَ ب َ ] (ع ص )پرزه برآورده (جامه ). (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد): ثوب مزیبر؛ جامه ٔ پرزه برآورده . (منتهی الارب ).
-
آش اُماج
لهجه و گویش تهرانی
آش پیاز داغ ،زردچوبه ، نمک، آب ،اسفناج، و خمیر پرزه
-
زغبرة
لغتنامه دهخدا
زغبرة. [ زَ ب َ رَ ] (ع مص ) پرزه برآوردن جامه . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد): زغبرالثوب زغبرة؛ پرزه برآورد آن جامه . (ناظم الاطباء).
-
مهدب
لغتنامه دهخدا
مهدب . [ م ُ هََ دْ دَ ] (ع ص )دمقس مهدب ؛ دیبای پرزه دار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). دیبای دارای هداب (پرزه ). (از اقرب الموارد).
-
اغفیرار
لغتنامه دهخدا
اغفیرار. [ اِ] (ع مص ) پرزه برآوردن جامه . یقال : «اغفار ثوبک ». (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). پرزه برآوردن لباس : اغفار الثوب ؛ ثار زئبره . (از اقرب الموارد).