کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پرز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پرز
/porz/
معنی
۱. کُرک.
۲. (زیستشناسی) تارهایی بسیارنازک و شبیه کرک که روی بعضی از میوهها، از قبیل هلو، به، و مانند آنها وجود دارد.
۳. خواب پارچه، از قبیل مخمل و ماهوت.
۴. تارهایی شبیه پشم نرم که از ساییده شدن قالی و پارچههای پشمی جمع میشود.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. خمول، خواب
۲. لیقه
دیکشنری
fluff, fuzz, lint, nap, pile, shag
-
جستوجوی دقیق
-
پرز
واژگان مترادف و متضاد
۱. خمول، خواب ۲. لیقه
-
پرز
فرهنگ فارسی معین
(پُ) [ معر. ] (اِ.) = پرزه : 1 - خواب مخمل ، فرش . 2 - چیزی شبیه کرک که روی میوه هایی مانند به و هلو وجود دارد. 3 - پرهای ریز کوتاه که بر بعضی مرغان روید.
-
پرز
لغتنامه دهخدا
پرز. [ پ ِ رِ ] (اِخ ) آنتونیو. از رجال سیاست اسپانیا. مولد او بسال 1534 م . در من رآل دُ آریزا و وفات در 1611 م . وی وزیر فیلیپ دوم بود لکن فیلیپ بر او خشم گرفت و وی را بر خلاف حق و عدالت به محاکمه کشید.
-
پرز
لغتنامه دهخدا
پرز. [ پ ُ ] (اِ) آنچه از پشم یا پنبه یا ابریشم و جز آن که برتر از بوم تار و پود در جامه ایستد. آن باشد که بر سقرلات و دیگر پشمینه ها بعد از پوشیدن بهم رسد. (برهان ). ناهمواریها که از پود یا تار ناهموار زاید در جامه . غفر. زیبر. پرزه . هدَبه . (دهار)...
-
پرز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پرزه› porz ۱. کُرک.۲. (زیستشناسی) تارهایی بسیارنازک و شبیه کرک که روی بعضی از میوهها، از قبیل هلو، به، و مانند آنها وجود دارد.۳. خواب پارچه، از قبیل مخمل و ماهوت.۴. تارهایی شبیه پشم نرم که از ساییده شدن قالی و پارچههای پشمی جمع میشود.
-
پرز
دیکشنری فارسی به عربی
غفوة
-
پرز
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: kolk طاری: porz طامه ای: porz طرقی: porz / tol کشه ای: porz نطنزی: tol / kolk / porz
-
پرز
واژهنامه آزاد
حصاری که دور تا دور آن از شاخه های درختان استفاده می شود
-
پرز
واژهنامه آزاد
perz به معنی بریده بریده و بصورت دانه های ریز درآمده؛ مثال:این پنیر پرز شده است، یعنی در اثر یخ زدگی بریده و دانه دانه شده است.
-
واژههای مشابه
-
پُرز
لهجه و گویش تهرانی
کُرک،شیاف
-
optic papilla
پرز بینایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] ← صفحۀ بینایی
-
دست پرز
لغتنامه دهخدا
دست پرز. [ دَ پ ِ ] (اِ مرکب ) آشی است که آرد گندم را سخت خمیر کنند و به دست ریزه کنند و در آب بریزند تا لعابدار شود و درزکام و نزله خورند. (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی ).
-
قلعه پرز
لغتنامه دهخدا
قلعه پرز. [ ق َ ع َ ؟ ] (اِخ ) یکی از قلاع و استحکامات تنکابن که نزدیک سیاه ورز است . رجوع به ترجمه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 47 شود.
-
پرز گالدس
لغتنامه دهخدا
پرز گالدس . [ پ ِ رِ دُ ] (اِخ ) بِنیتو. رجوع به گالدُس شود.